هرچی بزرگتر میشیم، هرچی جلوتر میریم، همهچی جدیتر و سختتر میشه. جوری که به نظر ممکن نیست براش آماده باشیم. یهویی به خودمون میایم و میبینیم که عه! دیگه فرصتی برای اونهمه کاری که حس میکردیم اولویتِ ما بوده نداریم. دیگه وقت نمیشه ورزش کنیم، وقت نیست کتاب بخونیم، وقت نیست سفر بریم، وقت نیست …
مدتهاست باید کمی ادامه میدادم آن سلسلهمباحثی را که در مورد دندانپزشکی نوشتم. که اولیاش از پستِ «دندانپزشکی از زبانِ یک دانشجوی دندانپزشکی» شروع شده بود و در کتگوریهای “در مسیر دندانپزشکی” و “توصیههایی به یک دندانپزشک” ادامه پیدا کرده بود. اینبار اما، من، مصطفی قائمی هستم و اینجا وبلاگِ حدوداً ۱۰ سالۀ من و …