دارم با اشک شروع میکنم به نوشتن! و به نظرم این اولین پستیست که شروعش اشک داره. همیشه یا قبلش اشک بود، یا اواسطش و یا در آخر. حالا چرا اشک؟ چون اومدم بنویسم از این روزهام، که یادِ یکی از نامههای آقامعلم به رها افتادم و رفتم خوندمش: شطرنج زندگی. و هی گریهم میگرفت. …