دل‌نوشتۀ بی‌سروته

سختی‌های مطب‌زدن!

اشکالی نداره مصطفی. می‌دونم که سختته بنویسی و الان مدت‌هاست در تلاشی تا چندخط از زندگی‌ت رو این‌جا ثبت کنی. ولی نمی‌شه. دل‌ت و مغزت یاری نمی‌کنن. اشکالی نداره.

در همین حد بنویسی هم کافیه:

این روزها هم می‌گذرن.
عشق کار خودش رو می‌کنه.
خیلی از این بیچارگی‌هایی که درست نشدن هنوز، درست می‌شن؛ به وقت‌ش.
البته بعضی‌هاشون هم نه. درست نمی‌شن و می‌مونن.

همینه دیگه زندگی؛
رنجِ مدام.

ولی تو برو جلو.
برو که داری خوب می‌ری.

البته حواس‌ت به خودت و یارت و خدات باشه :)

پی‌نوشت: عکس بالای پست، مربوط به روزهای نزدیک به افتتاح مطبه. که من و عرفان داشتیم آخرین وسایل رو از خونه می‌بردیم مطب…

دیدگاه ها

  1. امیرعلی یک ناشنوای کاشت حلزون

    ایولا داری آقا مصطفی.
    پر قدرت برو جلو.
    یه زندگی جدید بساز.
    .
    .
    به قول حضرت صائب تبریزی:
    از تزلزل بیش محکم میشود بنیاد ما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *