و امان از ابهام. ابهامی که این روزها گریبانگیرم شده و حتی قلم که هیج، انگشتانم را از کیبورد برحذر میدارد و این هم هیچ، فروبردنِ کلمهای غذای روح یا همان کتاب را نیز از من سلب کرده.
اما تمامِ توانم را میگذارم که بتوانم بنویسم. بتوانم ثبت کنم حال و روزی را که الان در حال تجربهکردنش هستم.
و کمتر به این فکر کنم که حال، آنهایی که میآیند و میخوانند و نباید بعضیهایشان این خطوط را ببیند چه حسی خواهند داشت.
آری.
در ابهامی عمیق فرو رفتهام.
اما نه متوقف. نه راکد.
که در حرکت و در جریان.
ابهامی که خودم انتخابش کردم و از هزارانهزار اجبار و رأی و نظرِ به ظاهر به صلاح نیز برایم دلچسبتر است.
هر چند که روزهایی سخت را در حال چشیدنم.
روزهایی که در حرکتبودنم گاه شبیهِ تقلای در-مرداب-ماندهای مینُماید.
اما من متوقف نمیشوم.
اگر رسالتم این باشد که بروم سمتِ همین هدفی که دارم، باید بروم؛ گرچه سنگ ببارد از آسمان.
انسان بدون هدف جز موجودی پوچ چیزی نیست.
میروم و میدانم که ممکن است محکم سرم به سنگ بخورد.
ممکن است تمامِ برکههایی که دیدم سرابی بیش نبوده باشند.
اما میدانم که مقصدم همانجاییست که دلم میخوانَدَم.
مقصدم مقصدِ آنهایی که دم از دوستی میزنند نیست؛ که گاه آنهایی که غرق شدهاند در کورهراهها، نمیتوانند قبول کنند که یک نفر ممکن است از جادۀ اصلی برود. شاید کلی رنج و سختی در لوای اصلاح پوشیده شده باشد.
که میداند؟
هان؟
این روزها خواهند گذشت و خورشید از پسِ ابرها سر برخواهدآورد.
و آن روز است که لبخند خواهیم زد و این آیه را به همدیگر یادآوری خواهیم کرد که:
وَمَن یَتَّقِ اللَّـهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا ﴿٢﴾ وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ ۚ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا ﴿٣﴾
و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار می دهد. (۲) و او را از جایی که گمان نمی برد روزی می دهد، و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است، [و] خدا فرمان و خواسته اش را [به هر کس که بخواهد] می رساند؛ یقیناً برای هر چیزی اندازه ای قرار داده است. (۳)
فقط حواست باشد که ایمانت را حفظ کنی و کم نیاوری.
اگر مسیرت درست است با توکل به خدا پیش برو و موانع را یکی پس از دیگری با کمکِ او کنار بزن و برو جلو…
خدا به همراهت :)
دیدگاه ها
چه خدا از طریقای مختلفی با آدم حرف میزنه وقتی صداش میزنی… :))
ممنون نوشتید
فکر میکنم به یه همچین تلنگری نیاز داشتم که به خودم بیام دوباره :)
مرسی بابت یادآوری :)
و من یتوکل علی الله و هو حسبهه! این جمله واقعا طلاست!
و اینکه
مرسی با حرفاتون به خودم اومدم! کمی بیشتر!
پست
:)
حال این روزهای من کنکوری…
واسم دعا کنید…
دکترجان سلام
من دانش آموز کنکوری تجربی هستم الانم ساعت ۲:۴۵ شبه که ازتون سوال میپرسم.
من از تابستون تا الان یجورایی درس خوندم و پیش اومدم ولی از خودم راضی نیستم
تقریبا از نقطه منفی شروع کردم و الان تو نقطه ۴۰ از ۱۰۰ هستم
ولی یه نا امیدی تو وجودم رخنه کرده که هرچه قدر درس میخونم ترس تو وجودم هست.
یکم برام از تجربیات کنکورتون مینویسین؟
شما طبیب هستی شاید با حرفاتون این آشفتگی منم طبابت کنید ❤
پست
سلام
منم تا عید عادی میخوندم. از تابستون تا عید.
همون تکالیف معلما رو انجام میدادم.
از عید به بعد قوی خوندم.
حواست باشه که خیلیا از حدود اسفند کم میارن و ادامه نمیدن.
تو کم نیار.
ممنونم دکترجان😘
سلام به دندانپزشک متفاوت
یه مدتی هست که وبلاگ شما رو می خوندم از روحیه ی رو به جلو و update شما و نوشته هاتون لذت بردم .
راستش زیاد اهل صحبت کردن و احوال پرسی و تعریف و تشکر نیستم برای همین بود که کامنتی نذاشته بودم
یه سوالی از شماکه تجربه عملی از سیستم های بیمارستانی دارید داشتم
من کنکوریم و به سیستم های بیولوژیک و کار با ابزار و مدیریت و داشتن کسب و کار خودم علاقه مندم برای همین فکر می کنم در رشته ی پزشکی دنبال جراحی یا دندانپزشکی برم ولی دوست دارم کارم رو با یه داشتن یه بیمارستان تموم کنم دوست دارم در سیر کار مسئولیت بر عهده بگیریم ولی بازم بین پزشکی بعد تخصص و دندانپزشکی بین دو راهی ام
بنظر شما کدوم رشته برای این هدف بهتره و با کدوم رشته می شه دست پر تری برای احداث یه بیمارستان داشت ؟