در حال آمادهکردن ارائۀ فردا برای درس ارتودنسی بودم که میل و اشتیاقم به نوشتن از ادامهاش بازم داشت. البته این نکته هم هست که تقریباً هیچ قرابتی با این قسمت از دندانپزشکی حس نمیکنم که این خود میتواند دلایل متفاوتی داشته باشد: شاید اساتید این درس، شاید نداشتن کِیس درمانی و شاید دلایلی دیگر …
از زمانی که در فایل دیرآموختههای آقای معلم، در مورد زندگی بر اساس «تعقیب رؤیاها» یا «فرار از ترسها» خواندم و این مطلب را در روزنوشتههایش دیدم، تا همین چند روز گذشته، تمام تلاشم را میکردم تا در تصمیمهایم، حتی کوچکترینشان، جوری رفتار کنم که خودم را در تعقیب رؤیاهایم ببینم، نه اینکه به خاطر ترس …
به معرفی دوستم، احمد، با آهنگ تاکُر از همایون شجریان آشنا شدم. تابهحال به هیچ آهنگی انقدر، احساس نیاز نکرده بودم. شعرش از مرحوم افشین یداللهیست، پزشک متخصص اعصاب و روان و ترانهسُرا. برام جالب بود که ایشون هم در پزشکی حرف واسه گفتن داشتن و هم در سرودن.