آرشیو برچسب ها: ابرها

آسمان

گندم‌زار و سگ

نوشتن هم چالش سختی‌ست! مخصوصاً اگر من باشی! منی که داشته‌هایم آن‌قدر محدود است که بعد از کنار هم گذاشتن تعدادی کلمه، کفگیرم به تهِ دیگ می‌خورد و صدایش خبر از تمام‌شدن محتوا می‌دهد. ولی انتخاب کرده‌ام که بنویسم و بنویسم. آن‌قدر بنویسم تا شاید روزی چندخطی متنِ مفید از این جان‌کندن‌ها به دست آید. …

صبح پاییزی خوابگاه

حیاط

نشسته‌ام در حیاط خوابگاه. صبح است و هوا خنک. باد ملایمی هم می‌وزد. ابرها دوباره آمده‌اند. گوشه‌ای از آسمان آبی‌ست و بقیۀ آن را ابرهای خاکستری پرکرده‌اند. و من همیشه هوای ابری بیشتر دوست‌داشته‌ام. خیلی بیشتر :) روبه‌رویم باغچۀ کوچک و پاییزی خوابگاه است. درختانی که کم‌کم رو به پاییزند و گیاهانی که در پایین، …