چند وقتیست عنوان بالا در ذهنم میچرخد. من را به عمقِ خاطراتم میبرد و دوباره به امروزم میآورد. دردهایم را زیر و رو میکند و آن تهگرفتههایش را به من نزدیک. به این فکر وامیداردم که چرا!؟ اصلاً خوب شد اینگونه شد!؟ یا بهتر بود چند سالِ پیش شروع نمیشد این روندی که الان در …
سلام عیدتون مبارک :) داشتم به این فکر میکردم که برای شروع متفاوت امسال چه کارهایی باید بکنم. بعد از تحویل سال، که خونواده و عمهاینا رفتن برای گردش و خرید در بندرعباس، من موندم در مقرّ و نوشتم. از چیزهایی که در ذهنم بود برای انجامشون. از عادتهایی که در سال گذشته تا حدودی …
دو سال پیش بود که بعد از عید با نوشتههای شعبانعلی در دستۀ “با متمم تا عید نوروز” آشنا شدم. مثل همیشه کلی نکته یاد گرفتم. پارسال هم خیلی نزدیک عید بود و من دوباره یاد مطالب این دسته افتادم، از جمله برنامه ریزی در ابهام. رفتم سراغ خوندن گام اول تا شاید بتونم برنامه …
داشتم «آموخته های یک معلم درباره کارآفرینی» رو از شعبانعلی میخوندم، که رسیدم به مطلب زیر: دوم اینکه بخشی از ویژگیهای کارآفرینی، شخصیتی است و حتی در سنین پایین نیز برخی از این ویژگیها مشاهده میشود. بسیاری از کارآفرینها داستانهای زیادی از دستفروشی – بادکنک، فرفره، بستنی و … – در دوران کودکی دارند. بنابراین …
سلام با خودم میگفتم شاید ننویسم بهتر باشه. ولی حس میکردم بهتره انقدر هم بی تفاوت از این روز نگذرم. البته که روز تولدم به خودی خود اصلا اهمیتی نداره. فقط می تونه بهونه ای باشه برای یادگرفتن. اینکه به عقب نگاه کنم و درس بگیرم. چه کردم در این ۲۲ سال…؟ اصلاً عدد کمی …
سلام یک هفته پیش بود که یکی از دوستان از من خواست کتاب بهشون معرفی کنم. البته خب می دونیم که من در سطحی نیستم که صلاحیت معرفی کتاب داشته باشم! ولی در حد همین مقدار اندک مطالعه ای که دارم، از بین چند عنوان کتابی که خوندم، دوست دارم کتاب پیشنهاد بدم به ایشون. …
باز هم یادش میفتم. یاد اون مطلب محمدرضا در مورد ابهام. توقف رو در وجودم حس می کنم. ولی اصلا حس خوبی ندارم. می دونم که چندتا چیز سر جاشون نیستن. چندتا تغییر اساسی لازمه. ولی امان از ابهام. و شاید تنبلی و شاید هر چیز دیگه!!! اینجای مطلبش تو ذهنمه. بعد از چهار بار …