هیچ چکیدهای موجود نیست زیرااین یک نوشته حفاظت شده است.
این قسمت از شعرِ سایه برام بارها و بارها مرور شده و میشه. هر بار عمیقتر از قبل:
همیشه که حالِ آدم خوب نیست! گاهی میشود که چیزی جز گلایه نداری که بنویسی. ساعتهاست ذهنم مشغول این است که امروز چه بنویسم. ولی هر چه را شروع کردم، هر چه به ذهنم رسید، همه پرپر شدند. میدانی؟! گاهی باید در تنهایی خودت بنویسی. جایی که هیچکس نیاید و نخواندت. جایی که خودت بدانی …
میدونی چیه؟ داشتم یه این فکر میکردم که تو زندگی همه سختی هست. گاهی شاید از دور که نگاه میکنی فکر کنی که همهچی رو رواله و تنها خوشیه که وجود داره؛ ولی وقتی نزدیک و نزدیکتر که میشی، میبینی که آره. بالاخره یه چیزی هست که یک نفر در زندگیش ازش رنج میبره. حاجآقا …
دلم گرفت که. کاش می دونستم اوضاع از چه قراره. کاش دلیل این درد رو پیدا می کردم. شاید هم می دونم. نمی دونم. هر چی که هست نمیذاره پیش برم. هر از چند گاهی میاد و میبنده جلو رومو. متوقفم میکنه. خواستم از ارائۀ امروزم بنویسم. در مورد آیندۀ دندان پزشکی بود. ولی حوصله …
در انتخاب مانده بودم. سررسیدم یا گوشی. نوشتن برای دل خودم یا اشتراک محتوای دلم با رفیق یا رفیقانم. که لپتاپ را انتخاب کردم! که بیایم و این بغضی را که در گلویم کمی اذیتم میکند و البته لذت خودش را دارد را در اینجا ثبت کنم. هبوط میخوانم. هبوط شریعتی. نمی دانم تحت تاثیر …
چند وقته ننوشتم. ولی خیلی وقته میخوام اینو بگم که تا درد نباشه و حس انزجار درونی نسبت به چیزی نداشته باشم، به نوشتن تحریک نمیشم. شاید گاهی درد نباشه، ولی با ارادهٔ خودم تصمیم به نوشتن چیزی میگیرم. ولی درد خودش منو میکشونه سمت نوشتن. الان هم دارم با گوشی مینویسم. اولین باره. ولی …
استاد عزیزم، محمدرضا شعبانعلی، میگه که یادگیری درد داره. این درد رو من در چند سال اخیر دارم کمی حس می کنم. خیلی از عادت هام رو سعی کردم تغییر بدم. خیلی کارها رو که اشتباه انجام می دادم دارم در راستای درست انجام دادنشون تلاش می کنم. که همۀ اینها به دلیل یادگرفتن های …