در اینستاگرام بودم که دوباره از آندست آدمهایی را دیدم که با شوروشوقِ احتمالاً ساختگی، دانسته یا ندانسته، داشت در مورد شیوههای موفقیت صحبت میکرد. اینجور آدمها زیاد شدهاند، در این دورهای که همه دوست داریم زودتر موفق شویم و رهِ صدساله را یکشبه طی کنیم. البته این موفقیتِ سریع با دیدن مثالهای در اطرافمان …
دوباره دچار شدم به وضعیتی که میام و مینویسم و منتشر نمیکنم، مینویسم و نصفه میمونه. این نوشته جهت مقابله با این وضعه و به احتمال زیاد چیز دیگهای ازش درنمیاد! خب. داشتم به این فکر میکردم که چرا دارم جوری رفتار میکنم که انگار خودم نیستم. تا کِی قراره جوری باشم که مقبول باشم؟! …
ساعت ۴:۴۰ دقیقهٔ صبح است. هنوز همهجا تاریک است. موسیقی کمصدایی در حال پخش است و من باز هم حس میکنم دلم گرفته. یاد آخرین صحبتم با حاجآقا احمدی میافتم. همین هفتهٔ اخیر بود که دعوتش کردم به صرف افطار در خوابگاه. آمد و افطار کردیم. دیدم شلوغ است و تا بیاییم و به اصل …
از زمانی که در فایل دیرآموختههای آقای معلم، در مورد زندگی بر اساس «تعقیب رؤیاها» یا «فرار از ترسها» خواندم و این مطلب را در روزنوشتههایش دیدم، تا همین چند روز گذشته، تمام تلاشم را میکردم تا در تصمیمهایم، حتی کوچکترینشان، جوری رفتار کنم که خودم را در تعقیب رؤیاهایم ببینم، نه اینکه به خاطر ترس …