از هم دور شدهایم. دیگر حرف نمیزنیم. دیگر مثل قبل هم را دوست نداریم. وقت نمیگذاریم برای هم. نمیخواهیم بشنویم. کمحوصله شدهایم. دیگر برایمان مهم نیست طرف مقابلمان چه میگوید. حتی اگر هم حرف بزنیم، شنوندۀ خوبی نیستیم؛ فقط دوست داریم وقتی حرفمان تمام شد، چَشم بشنویم. دیگری نباید خلاف حرف ما حرفی بزند. اصلاً …
به دوستی میگفتم که: گاهی یه سلسه اتفاقاتِ غیرمنتظرهای میافتن که آدم مطمئن میشه یه دستی داره اینها رو کنار هم میچینه. اون هم گفت: خیلی از اتفاقات اطرافمون همینطوریان. فقط ما نمیبینیم همهشون رو. گاهی که شرایط سخت میشه، روزنۀ امیدی نمیمونه که دلمون رو بهش خوش کنیم، یه دفعه یه سری نشونه رو …