از نیمهشبْ گذشته و دقایق کمیست که به اتاقمان آمدهام. بعد از حدود ساعت ۸ که رفتم بیرون برای کمی خرید، کلی تغییر کردهام. جالب است. ولی اخیراً سعیم این است که حتی از کوچکترین اتفاقات اطرافم هم یاد بگیرم؛ هر آنچه را که امکانش هست و ذهن محدودم درک میکند. جلسۀ هفتگی هیئت را در اتاق …
به دوستی میگفتم که: گاهی یه سلسه اتفاقاتِ غیرمنتظرهای میافتن که آدم مطمئن میشه یه دستی داره اینها رو کنار هم میچینه. اون هم گفت: خیلی از اتفاقات اطرافمون همینطوریان. فقط ما نمیبینیم همهشون رو. گاهی که شرایط سخت میشه، روزنۀ امیدی نمیمونه که دلمون رو بهش خوش کنیم، یه دفعه یه سری نشونه رو …
سلام باز هم دلم میخواد بنویسم. چندتا چیز هستن که باید ثبت بشن. یه حس دوستداشتنی نسبت به وبلاگم دارم و دوست دارم همینجا خیلی چیزها رو ثبت کنم. نوروز و تعطیلاتش گذشت. امیدوارم خوب گذشته باشه واسه تو. برای من پر از ماجرا بود! هم خوب، هم بد. بیشترش خوب بود البته. از سفرهای …
پستی نوشتم با رعایت کلی موارد. کمالگرایی هم اذیتم کرد، ولی نوشتم. پستش که کردم، دیدم نه. الان جایش نیست. نباید حالا منتشر شود. رفت به پیشنویسها. خستهام. شاید نوشتنِ در اینجا راه خوبی برای بهترشدن حالم نباشد. ولی کیبورد دم دستم است؛ پس مینویسم. این وبلاگ برای من شده مرجع رنجهایم. آخر سال ۹۶ …
از شعبانعلی شروع شد و این پستش. بعد هم سایت لیلا و این پستش! ایدۀ من به مرحلۀ اجرا رسید که اینجا در موردش مفصلاً نوشتهام. بعد هم استوریکردن بهداد مبینی و اضافهشدن چند فالوور و دوست جدید به پیج جدیدم در اینستاگرام. [ببخشید که کلی لینک دادم! حتماً خواندهایدشان. اگر هم نه، میتوانید زیاد …
دیشب خونۀ عمهاینا بودیم. دفترچههام رو برداشتم و به یکی از اتاقهای خالی خونه رفتم تا درس متمم رو که بدخط در یک دفترچۀ دیگه نوشته بودم، وارد دفترچۀ اصلیم کنم. یه دفعه شوهرعمهها اومدن و گفتن که “دور همی” ببینیم! تلویزیون در همون اتاق بود :) خب منم صدای آهنگم رو کم کردم و …
این حجم از اتفاقات مهم و جالب را نمیدانم چطور در این پست بگنجانم! این روزها بستری از خیر و خوبی شدهاند و من آنقدر خوشحالم که وصفش نتوان کرد! یاد همان Connecting the dots استیو جابز در آن سخنرانی زیبایش در استنفورد میفتم. نقاطی که وصلشدنشان حس بودن در یک سناریوی ازپیشتعیینشده را به …
سلام عیدتون مبارک :) داشتم به این فکر میکردم که برای شروع متفاوت امسال چه کارهایی باید بکنم. بعد از تحویل سال، که خونواده و عمهاینا رفتن برای گردش و خرید در بندرعباس، من موندم در مقرّ و نوشتم. از چیزهایی که در ذهنم بود برای انجامشون. از عادتهایی که در سال گذشته تا حدودی …