گاهی مسیر زندگیام را مرور میکنم، به خواستههایم و هدفهایم فکر میکنم، به اتفاقاتی که برایم افتاده، به مسیری که طی کردهام، به مقصدهایی که رسیدهام… ولی میبینم که نه…! با این که شرایطی که دارم را دوست دارم، ولی میبینم آنطوری که میخواستم نشده. از قضا جوری مسیر برایم عوض شده و هدفهایم تغییر …
چند روزه میخوام داستان هفتۀ پیشم رو بنویسم؛ ولی نشده. دیگه میترسیدم یادم بره! الان که صبحه و کلاسِ ساعت ۷:۳۰ ما کنسل شده، نشستم پشت میز در خوابگاه و با تلاش زیاد سعی دارم کلمات رو کنار هم بچینم و چیزی رو از قلم نندازم. هفتۀ پیش واقعاً جذاب بود! قرار بود هفتۀ دیدارها …
مینویسم. نمیدانم این غمِ کوچکی که همراهم است دقیقاً منشأش کجاست. از این آهنگِ “بزن بارانِ” “ایهام” است!؟ از کلی کارِ انجامنشده است؟ از کنسلشدن انجامِ آنهمه کار است!؟ از چیست!؟ باز هم دوست دارم بنویسم. دفترم را برداشتم و نوشتم. ولی دلم راضی نشد. دوست دارم همینجا بنویسم. در این وبلاگ کوچکِ دوستداشتنیام. این …
باید که یک روز صبح، قطعاً و جداً، جدار سخت و سیمانی روحم را بتراشم، بیرحمانه و با یکدندگی، و بار دیگر -و شاید برای نخستینبار- روحی بسازم به نرمیِ پَرِ کاکاییهای دریای شمال، به نرمیِ روحِ یک کودک گیلک، به نرمیِ مهِ ملایمِ جنگلهای مازندران، به نرمیِ نسیمِ دشتهایِ پهناورِ ترکمنصحرا، و به نرمیِ …
به دوستی میگفتم نمیدانم جریان چیست! ولی هر آنچه هست، معمولی نیست. اتفاقاتی که اخیراً برایم میافتند، در مقیاس بزرگ، واقعاً غیرطبیعیاند. نمیدانم. به هر حال خدا را شکر. امروز به قصد دیدار رفیقم، سجاد، و همچنین خرید کتاب از نمایشگاه کتاب، قصدِ مصلی کردم. پدرم گفت با برادرانت چطور است!؟ که با علی و …
دوست دارم بنویسم. انگشتانم با شوقی وصفناشدنی به سمت کلیدهای روبهرویم میروند و نوشتن را فریاد میزنند. فقط نمیدانم قرار است چه را بنویسم. فقط میل به نوشتن است و بس. حتی نمیدانم این میل از کجا سربرآورده است! حدس میزنم داشتن حسوحال خوب باعث این اشتیاق است :) گوش دادن به نوای پیانوی Yiruma …
مشغول خواندن کتاب «چهل نامۀ کوتاه به همسرم» از نادر ابراهیمیام. درس زندگی رو در قالب نامههای کوتاه داره یادمون میده. تا الان که به نامۀ ۲۹ رسیدم، کلی نکتۀ زیبا برای زندگی بهتر رو یاد گرفتم. شاید قبلاً هم بعضی از اونها رو میدونستم ولی وقتی در قالب یک متن ادبی با کلماتِ تأثیرگذار …
بعد از یکی دو هفتۀ پر کار که اکثرش رو مشغول جشن بودم، این آخر هفته کمی آزادتر شدم و دوست دارم عقبافتادگیهای این چند وقت رو جبران کنم. از کتابِ ناتمام “جستارهایی در باب عشق” که قرار بود تا آخر فروردین تموم بشه و نشد، متممهای نخونده و چندین تَسکِ نوشتهشده در wunderlist در …
این روزهایی که گذشت، برای من تمام نشدهاند. برای من شبیه دفتر جدیدِ قشنگی هستند که تازه خریدهام و با کلی شوق دوست دارم که هر چه زودتر با خطی خوش و چند خودکار با رنگهای مختلف در آن بنویسم. روزهایی که از اواخر پارسال شروع شدند. حتماً یادت هست که در مورد اولین جلسۀ …
هر از گاهی آهنگی توجهم را به خودش جلب میکند و در چند روز متوالی گوشش میدهم؛ معمولاً هم روی حالت repeat میگذارمش تا تمام آهنگ را، جزءجزئش را درک کنم. قبلاً در اینجا آهنگ تاکُر را معرفی کردم، از پسر استاد آواز ایران، محمدرضا شجریان. همایونش :) آن هم از همینجور آهنگهاست. انگار خسته …