این سومین تلاش من است برای نوشتن قسمت سوم این نوشته. امیدوارم اینبار در اواخر یا اواسط متن بیخیال ادامهاش نشوم. آری… زندگی است دیگر…
آرشیو ماهانه: مهر ۱۳۹۷
نشستهام در حیاط خوابگاه. صبح است و هوا خنک. باد ملایمی هم میوزد. ابرها دوباره آمدهاند. گوشهای از آسمان آبیست و بقیۀ آن را ابرهای خاکستری پرکردهاند. و من همیشه هوای ابری بیشتر دوستداشتهام. خیلی بیشتر :) روبهرویم باغچۀ کوچک و پاییزی خوابگاه است. درختانی که کمکم رو به پاییزند و گیاهانی که در پایین، …
ایستادهام روبهروی آیندهام. نگاهش میکنم. از اینجا خیلی شبیه آن چیزی است که خیلی وقت پیش میخواستم. خیلی خیلی وقت پیش. فراموشش کرده بودم تقریباً. فقط یادگاریهایی از یادداشتهایم دارم که گهگاه در طیّ این زمان طولانی نگاهشان میکردم و حسرت میخوردم که چرا؟ من کجا؟ این کجا؟ ای کاش… ولی انگار در این چند …
سلام داداش عزیزم. میدانم که حالت خوب است :) پس نمیپرسم که خوبی :)) خیلی وقت است که میخواهم برایت بنویسم. که رسیدم به امروز. داشتم وبگردی میکردم و رسیدم به کانال آپاراتت. همانی که در این اواخر اسم خیلی خوب LEGO Innovations را برایش انتخاب کردهای، که بابت انتخاب حرفهایَت هم کلی خوشحال شدم. …