دلم گرفت که. کاش می دونستم اوضاع از چه قراره. کاش دلیل این درد رو پیدا می کردم. شاید هم می دونم. نمی دونم. هر چی که هست نمیذاره پیش برم. هر از چند گاهی میاد و میبنده جلو رومو. متوقفم میکنه. خواستم از ارائۀ امروزم بنویسم. در مورد آیندۀ دندان پزشکی بود. ولی حوصله …
جبر مفهومیه که سالیان سال بهش کاری نداشتم و بدون اینکه بدونم داشت با تمام قدرتش منو پیش می برد! اما بعد از گذشت شاید ۲۰ سال می بینم که ای وای! ای دل غافل! چقدر منو همراه خودش کشونده… و یه جورایی حالم ازش می خوره حالا. وقتی میبینم که هرجا نیاز به یک …
زمان می گذرد. تنها و خسته و رنجور و مستأصل، یک منِ خالی از هر آنچه که یک فرد برای رسیدن به غایت خود نیاز دارد. نمی دانم چرا؟ ولی دوست دارم بنویسم. دوست دارم آرام شوم. یاد آن جمله در هبوط می افتم: «کاش یکباره نادانی شومی تا از خویش خلاصی یافتمی.» ولی حیف …
هفتۀ اول دانشگاه بود که یکی از دوستان ورودی جدید رو دیدم که از من در مورد آدرس سلف دانشگاه پرسید. من هم که دوست دارم با آدم های زیادی آشنا بشم، سر صحبت رو باز کردم و از رتبه و بحث های اولیه پرسیدم ازش. میون صحبت ها بودیم که از من پرسید: «دورۀ …
از اول تابستون تا الان دو دورۀ TMD (مشکل در مفصل تمپورومندیبولار) رو دارم تجربه می کنم! اولیش به اوایل تابستون برمی گرده که حدودا یک هفته طول کشید. و بعدیش هم از اوایل شهریور تا الان همراه منه :( و مهمترین علتی که می تونم برای این درد و مشکل بگم، نداشتن آرامش و …
عنوان رو خواستم خوب انتخاب کنم ولی نشد! یکم به متضاد کمالگرایی فکر کردم و سرچ؛ کامل و ناقص مخالف همند و فکرکنم کمال و نقصان هم همینطور و تهش به این عنوان رسیدم! بگذریم! دارم کتاب مدیریت زمان از برایان تریسی رو میخونم. قبلا هم گفتم که از این کتابهای تریسیوار خوشم نمیاد. بیشتر …
اومدم بنویسم. اصلا انتظارشو نداشتم. چه وضعیه آخه؟ قرار نبود اینطوری تموم شه. این رسمش نیست که آدم رو تشنه کنه، تشنه و تشنه تر… بعد روزها و ساعت ها انتظار و صبر و دلخوشی به اینکه بالاخره یکی پیدا شد تا حرفهای دلم رو بزنه، یکی پیدا شد که اون درد نامفهوم وجودم رو …
میگه که سحرخیز باش تا کامروا شوی! گاهی وقتی به موضوع سحرخیزی و صبح زود بیدارشدن فکر می کنم، یاد صحبت اشکان خطیبی در تکانه می افتم. ایشون در سخنرانی ای که داشتن که بیشتر نصیحت بود، بر بیدار شدن در صبح زود تأکید کردن و گفتن: «انگار همۀ اتفاق های مهم جهان صبح میفته!» …
سلام ترم جدید شروع شده و یک هفته از آغازش گذشته. هفتۀ شلوغی بود. برنامۀ خاصی برایش نداشتم و این کار را سخت تر کرد. از خواب های بی برنامۀ شب و در طول روز و خستگی در دانشگاه گرفته تا نداشتن بیمار برای عصب کشی به دلیل کم کاری خودم و نرفتن دنبال بیمار. …
در انتخاب مانده بودم. سررسیدم یا گوشی. نوشتن برای دل خودم یا اشتراک محتوای دلم با رفیق یا رفیقانم. که لپتاپ را انتخاب کردم! که بیایم و این بغضی را که در گلویم کمی اذیتم میکند و البته لذت خودش را دارد را در اینجا ثبت کنم. هبوط میخوانم. هبوط شریعتی. نمی دانم تحت تاثیر …