یک لحظه حواسم رو که جمع کردم دیدم ذوق دارم! ذوقوشوقِ رسیدنِ بستۀ دیجیکالا! شاید چیز بزرگی نباشه! ولی…
ببین.
یه عالمه نعمت بهمون داده شده.
خیلی چیزها داریم.
و نمیدونم بگم متأسفانه یا نه، ولی هر طور که باشه فکر کنم خوب نیست؛
اینکه عادت میکنیم.
اینکه تمام خوبیهایی که دورمون هست رو حقّ خودمون میدونیم. اینکه حتماً استحقاق و شایستگیش رو داشتیم که بهمون دادنش دیگه!
و امان از آن روزی که ناگاه از ما میگیرنش!
خیلی راحت.
سه سوت!
آره!
توی این چند روزِ اخیر، یه عالمه اتفاق داشتم که بخشِ کوچولوییش این بود که گوشی و هندزفریم رو زدن.
وقتی داشتمشون خیلی عادی بودن! اما حالا دلم لک زده که یه عکسِ خوب بگیرم یا با یه هندزفریِ خوب آهنگ گوش کنم.
فردا که داره هندزفری میرسه، مثل سالها پیش، دوباره این شوق رو توی خودم حس کردم.
شوقِ کوچیکیه، ولی حس خوبیه.
و درسی که داره برام کوچیک نیست.
یه یادآوریه به هر حال؛
اینکه قدر بدونم.
قدرِ نعمتهایی که دارم رو…
از دست دادن سخته.
درد داره.
و کاش ارزشِ خیلی از این ازدستدادهها رو قبل از ازدستدادنشون درک کنیم…
اینهایی که گفتم مادی بودن و اونقدر از این مادیات بره و بیاد…
ولی مهم اون داراییهاییه که وقتی برن، دیگه رفتن.
خدا رحم کنه بهمون در مورد اونها.
یادِ خودِ قدیمیم افتادم!
مصطفایی که خورۀ آیتی بود!
مرجعی بودم واسه خودم توی دنیای دیجیتال.
بروز بودم واقعاً.
ولی الان خیلی گذشته از اون روزها.
و الان دیگه گوشیهای پرچمدار میان و من بعد از ماهها ممکنه متوجه بشم که معرفی شدن!
شاید خوب باشه شاید هم نه.
ولی عمره دیگه.
میگذره.
من هم آدمم.
تغییر میکنم.
آره.
کلی گذشته از اون روزهایی که فِرتوفرت خرتوپرت سفارش میدادم از سایتهای مختلف!
وام که میریختن برامون، توی اتاقمون، تو خوابگاه، غوغا بود! در اون دورهای که دیجیکالا و بامیلو تخفیفهای خفن میدادن.
و با کلی از بچهها مشغول خریدِ کلی نیازِ کاذب میشدیم!
و بالای یکی از کمدهامون تو خوابگاه، شده بود ویترینِ جعبههای دیجیکالا در سایزهای مختلف!
چه روزهایی…
دیدگاه ها
کلا ذات آدمی اینه تا وقتی چیزیو داره قدر نمیدونه ولی از دست که میده ، میشه یکی از با ارزش ترین داشته هاش که حالا دیگه ندارتش
(ولی واقعا از دست دادن گوشی چه دزدیدنش چه گم کردنش خیلی حس بدی داره خیلیییی زیاد😔😔)
پست
باید تمرین کنیم کمکم این ویژگی رو در خودمون کمرنگ کنیم.
هیچوقت نخواستین برگردین و ای تی بخونین؟
هیچوقت نشده فکرکنین شاید دندون پزشکی انتخاب مناسبی نبوده؟
سوالی که دارم میپرسم محض بازخواست قرار دادن نیست…
راستش روزایی از زندگی رو دارم میگدرونم که ظاهرا همه چی ارومه و خوبه ولی ذهن من شلوغه ..نمیدونم دیر به فکر افتادم یا چی…ولی اینقدر برام همه چی ترسیم شده بود که الان ک فکرشو میکنم میبینم ینی باید همینجوری جلومیرفتم؟
من دانشجوی ترم ۴پزشکیم…باعلاقه اومدم …ولی این مدت …پیِ رسالت و معنی زندگی…همش حس میکنم باید ادم ی کار خاصی کنه و دیگه پزشکی و دندون و اینا لازم نیست…حس اشتباه اومدن…حس اینکه فقط اونایی درست اومدن ک شدن پروفسور سمیعی…این موضوع باعث مقایسه شده و کاملا حال گیر…نمیدونم …خوندم تو پستهاتون ک شماهم اون اوایل عاشق دندون پزشکی نبودین ولی بعدا باکارکردن و دیدن نتیجه ش و دیدن حال خوب بقیه تونستین دوسش داشته باشین…
من هدفم پزشکی خوندن نبود…هدفم چیز دیگه ای بود ک مبتونستم باپزشکی بهش برسم و خب درکنار بی علاقه هم نبودم و استعدادش روهم داشتم خداروشکر…اینجوریم نبود ک محض پول وموقعیت باشه…نمیدونم حال بد این روزا بخاطر انرژی منفی ک اطراف هست..ازمقایسه هست…یا واقعا من راهو اشتباه اومدم؟
راهی ک ظاهرا ازش برگشتی ندارم …
و این مشکلات ازوقتی شروع شد ک من دنبال یک معنی خاص واسه زندگیم گشتم …نمیدونم دارم اشتباه میرم …دارم چی کار میکنم …ببشتر درد ودل شد…
پست
سلام خانم ملیکا.
دنبال بازگشت نباش.
به فکرش هم نباش.
راهیست که اومدیم.
حالا باید یه جوری پیدا کنیم مسیری رو که باید توش باشیم.
یه جوری. میشه. مطمئن باش.
آره منم توی خلوتهام، تهِ ذهنم، یه جایی از وجودم دنبالِ عشقمه. همون آیتی.
ولکن هم نیست!
و چند وقتیه که فهمیدم اگه من اون کاری رو که عاشقش بودم، انجام ندم، با حسرت خواهم مُرد.
و من این رو نمیخوام.
به هر ضرب و زوری که هست، دارم خودم رو هُل میدم سمتِ عشقم.
دارم تلاش میکنم که یه شکستخورده از این دنیا خداحافظی نکنم.
تو هم ببین یه جایی پیدا میکنی که بتونی تلفیق کنی عشقت و پزشکی رو.
احتمالاً میشه.
یکم ذهنت رو باز کن.
آدمهای متفاوت ببین.
آدمهایی بیرون از رشتههای تجربی.
ببین اونها چیکار میکنن.
یه بزرگی حرف خوبی میزد. میگفت:
آدمهای موفق رو پیدا کن و حرف بزن باهاشون، داستان موفقیتشون رو بپرس. یا واسه اونهایی که نیستن، داستان موفقیتشون رو بخون.
ذهنت با این کارها، قاعده و الگو میسازه برای موفقشدن.
و این میشه که آدم راهِ خودش رو پیدا میکنه. راهِ مختص به خودش.
امیدوارم موفق باشی.
ممنونم …واقعا ممنونم!
ازاینکه وقت میذارین و جواب میدی ن و راهنمایی میکنین واقعا ممنونم
امیدوارم شماهم توی مسیری که واقعا میخواین قدم بزارین و نهایت لذت رو ببرین
دعامون کنید
پست
خواهش میکنم و من هم ممنونم :)
موفق باشید.
با چه رویی به تاول های کف پایم بگویم سال هاست راه را اشتباه امده ایم
پست
تاولهای کف پا مهم نیستند!
به نظر من از دست دادن ادمای نزدیکی ک خیلی برات ارزشمندند خیلی سخته. اونا نعمتایی هستن که خدا بهمون داده و وقتی ازدستشون میدی میفهمی چقدر خوب بودن و اون موقع تازه قدرشون رو میدونیم
پست
کاش به جای یادبود، مفهوم یادهست رو درک کنیم.
سلام آقا مصطفی من معنی از دست دادن رو با بیماری مادرم فهمیدم,وقتی سرطان همه ی زندگیمون رو از هم پاشیده بود اون وقت بود که فهمیدم زندگیم خیلی هم خوب بوده و من قدرشو نمیدونستم,فهمیدم حاضرم هرچیزی که دارم رو برای یک لحظه خنده ی مادرم بدم,فهمیدم سلامتی بالاترین نعمت هاست.حالا که خداروشکر خطر رفع شده و حال مامانم بهتره میدونم باید قانع باشم اما دست از تلاشم برندارم.
سلامت و سربلند باشید
پست
سلام خانم صدیقه.
خداروشکر که خوب شدن.
ایشالا سلامت باشن همیشه کنارتون.
موفق باشید. و سلامت.
سلام
وقتی از دزدیده شدن گوشی گفتین یاد پارسالم افتادم که نه یکبار بلکه دوبار این اتفاق رو تجربه کردم و از تلخ ترین روزهای پارسالم بود چون تا حدی فکر می کردم این منم که بلد نیستم داشته هام رو حفظ کنم
ولی تو بین نظرات چشمم به از دست دادن آدما افتاد و دیدم واقعا شاید این تجربه چیزی نبوده که انقدر درگیرش بشم.
راستی یه نکته مثبتی که از دست دادن گوشیم برام داشته فهمیدم مزه زندگی تو چند ماهی بود که برای تنبیه خودم سمت گوشی اندروید نرفتم
اگه اون اتفاق نبود هیچوقت لذت گوش دادن به رادیو رو اول صبحی درک نمیکردم یا شاید هیچوقت مثل اون روزا روزم پر برکت نمیشد.البته شما باتمام حضورتون در دنیای مجازی برنامه دارید ولی خواستم بگم نقطه روشن این اتفاق رو پیدا کنید و باور کنید هیچ کار خدا بی حکمت نیست
حتی اون شبی که تو پست آخرتون نوشتید که پایانش هنوز نرسیده (میدونم احتمالا تو ذهنتون میگید بقیه چه می دونن چی می گم)
دنبال نقطه امید باشید
خداگر ز حکمت ببندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
چه قدر حرف زدم ببخشید…
پست
لذت رادیوی اول صبح…
یاد پدربزرگم افتادم…
سلام خانم ولیپور
قطعاً حکمتی بوده. بیدلیل نمیشه.
و اینکه بله. در دلِ تاریکیها نوره. باور دارم.
ممنون بابت کامنت مفیدتون :)
متنت خیلی خیلی زیبا بود مصطفی جون
منو برد به دوران قبل خودم که میفهمم چقدر از اون موقع تغییر کردم ولی تا الان بهش فکر نکرده بودم
دوران سختی ک خودم نبودم و خودتم میدونی
در نهایت کلییییی بوس❤
پست
سلام علیِ عزیزم
ممنون که سرمیزنی :)
ایشالا اونی بشیم که باید باشیم.
موفق باشی ایشالا و بووووس :)
سلام ! آقای قائمی من مشهد هستم . میشه مشاوره خوب برای کنکور معرفی کنید البته اگه میشناسید . ممنون :)
پست
سلام
متأسفانه نمیشناسم.
سلام
چقد قابل لمس بودن حرفات
اونقد که یه حس آشنا درباره حرفات توی آدم پیدا میشه
و
چقد خوب میشد اگه توی نوشته های جدیدت هم بیشتر این حس و حال دریافت میشد ؛
به قول خودت
.
.
گود لاک((: