آسمان

گندم‌زار و سگ

نوشتن هم چالش سختی‌ست! مخصوصاً اگر من باشی! منی که داشته‌هایم آن‌قدر محدود است که بعد از کنار هم گذاشتن تعدادی کلمه، کفگیرم به تهِ دیگ می‌خورد و صدایش خبر از تمام‌شدن محتوا می‌دهد.

ولی انتخاب کرده‌ام که بنویسم و بنویسم. آن‌قدر بنویسم تا شاید روزی چندخطی متنِ مفید از این جان‌کندن‌ها به دست آید. و البته برای nاُم عذرخواهی می‌کنم که اگر احتمالاً کسی این خطوط را می‌خواند.

خب.
همین الان موضوع نوشته‌ام مشخص شد!

آسمان…

می‌دانی!؟ آسمان را دوست دارم. خیلی زیادی. مخصوصاً آسمانی که آبی باشد، کمی ابر در دلش جای داده باشد و این ابرها، رنگ‌های مختلفی داشته باشند؛ مثلاً از سفید گرفته تا تیرۀ تیره.

قبل‌ترها خیلی به این علاقه‌ام توجه نمی‌کردم، فقط می‌دانستم که هوای ابری را دوست دارم. و دوست دارم در این هوا عکس بگیرم.
یادم است گوشی‌ام نوکیا X6 بود و یک دوربین ۵ مگاپیکسلی داشت. زیاد پیش نمی‌آمد که عکسی بگیرم، و همان تعداد اندکِ عکس‌هایم هم مربوط می‌شد به عکس‌های خانوادگی و دوستانه و خیلی خیلی کم عکس‌هایی از منظره‌ها.

ولی حالا چه شد که این‌همه به عکاسی علاقه پیدا کردم و چشمانم و ذهنم جوری تغییر پیدا کرده‌اند که یک‌آن بعد از دیدنِ یک صحنه که به چشمم زیباست، آلارم می‌دهند که “حالا وقتش است! عکس بگیر!”!؟

قصه‌ام را از آن‌جایی به خاطر دارم که یکی از دوستانم، به نام محمدابراهیم شفیعی، هم‌کلاسیِ اولِ دبیرستانم در مدرسۀ طلایه‌دارانِ غدیر، بعد از دیدن یکی از عکس‌هایم، همان عکسِ بالای متن که کاملش این است، کلیییییی از عکسم تعریف کرد و به بقیۀ بچه‌ها نشانش می‌داد و می‌گفت شده مثل منظره‌های عکس‌های خارجی!

گندم‌زار

از آن لحظه بود که حس کردم خودم هم لذت می‌برم از آن عکس! و چه حس خوبی :)

از همان‌جا بود که تمرین کردم جمع‌بودنِ حواسم را به محیط اطرافم. به لحظاتی که در گذرند. به صجنه‌هایی که فقط یک بار در این هستی تکرار خواهند شد.

و از آن روز علاقه‌مند شدم به عکاسی.

دیگر گوشی که می‌خواهم بخرم، زیاد به سایر امکاناتش دقت نمی‌کنم و همین که مطمئن باشم بهترین دوربینِ گوشی‌ها را دارد، تصمیمم را می‌گیرم.

و گذشت و گذشت تا این‌جا که اگر به آرشیو عکس‌هایم نگاه کنیم، تعداد بسیاربسیار زیادی از حدود ۵۰هزار عکسی که با گوشی‌هایم گرفته‌ام تا الان، از آسمان است و ابرهایش! نقاشی‌های خدا…

و حالا آسمان آبی و هر آن‌چه که دارد برایم قشنگ‌ترین مخلوقِ خداست و با نگاه به آن نمی‌شود که ذوق نکنم. حتی در تلخ‌ترین لحظات هم دیدنش من را به وجد می‌آورد و گاهی اشک شوق هم می‌ریزم. و لبخند می‌زنم.

در ادامه هم عکس‌هایم از آسمان را می‌گذارم، البته آن‌هایی که قبلاً روی همین بلاگ منتشرشان کرده بودم که با کلیک رویشان، در سایز بزرگ نشان داده خواهند شد:

دیدگاه ها

    1. نویسنده
      پست
  1. ملورین

    نمیدونم چرا ولی با اینکه یقین دارم خدا همه جا است اما وقتی به آسمان نگاه می کنم انگار جور دیگری بودش را احساس میکنم…شاید حس خوب شما به این کرانه ی ابی به همین علت باشد…آسمان دلتون پاک و ابی

    1. نویسنده
      پست
  2. مرضیه

    آقای قائمی از فکر گوشی بیاین بیرون 😂
    فقط هرطور شده پول جمع کنید دوربین بخرید اصلا دسته دوم بخرید عیب نداره فقط بخرید 😂
    اینطور که من میبینم چه منظره هایی که در انتظار شما نیستن..😅
    با اجازه سیو شد 😁

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      :)))
      آره. سعیمو خواهم کرد. ولی خودم عکاسی با موبایل رو هم خیلی دوست دارم؛ چون همیشه همراهمه و سریع می‌شه شکار کرد.
      و ممنون از سیوتون!

  3. مرضیه

    خواهش میکنم :))
    درسته عکاسی با موبایل یه خورده راحت تر هم هست….امیدوارم اگه روزی خواستین بخرین با این وضع بازار چیز مناسبی گیرتون بیاد
    ☆خوش باشید☆

    1. نویسنده
      پست
  4. مریم مهدی زاده

    آسمون کویر رو هم امتحان کنید! آرامش خاصی داره! ( البته شایدم امتحان کردید ) بنظرم اسمون کویرو ک نگه میکنی انگار خدا ستاره هاشو پخش کرده تو اسمون و از یه طرف دیگه دستشو دراز کرده میگه بیا کمکت کنم بچینی! خیلی باحاله ت سکوت مطلق دراز بکشی روی سقف یه ماشین مسافرتی ، و امتداد نگاهت، آسمون کویر باشه و آرامش………

    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *