«ما مخلوقاتی بیقراریم و در آرزوی چیزهای بیشتر. پس ناگزیر احساس میکنیم که زندگیمان باید وقف چیزی شود، و اینکه آن چیز چه میتواند باشد، پرسش بزرگ دوران ماست.
شاید به این نتیجه برسیم که زندگیمان وقف خانوادهمان است، وقف ستمدیدگان است، وقف جستوجوی شهرت، پول، قدرت، یا شادی است.»
مشغول خواندن کتاب “زندگی خوب” بودم که دیدم همین تکهاش، چیزی را درونم قلقلک داد!
این همان چیزیست که اگر جوابی برایش داشتم، رکود هم نداشتم.
این اواخر که نشیبِ روزگار همدمم شده بود، باز هم دلیلش همین بود.
میدانی؟!
اگر دلیل ارزشمندی برای زندگیمان داشته باشیم، دیگر توقف معنایی ندارد.
اگر از اعماق وجودمان از هدف خلقتمان آگاه باشیم، دیگر نمیایستیم.
دیگر نمیتوانیم بایستیم؛
آنقدر مشغول حرکت خواهیم شد که فکرِ توقف هم به سرمان خطور نمیکند.
ولی این همان پرسش بزرگ دوران ماست، شاید هم پرسش بزرگ از ازل.
در ادامه نقل قولی از ارسطو دارد:
«نباید اعتنا کنیم به آنهایی که به ما توصیه میکنند همچون انسان اندیشه کنیم چراکه انسان هستیم، و به امور فانی اندیشه کنیم چراکه فانی هستیم؛
بلکه ما باید تا جای ممکن همچون فناناپذیران باشیم و با بهترین چیزی که در اختیار داریم، در مسیر زندگی، هرآنچه را باید انجام دهیم.»
شاید چند سالی باشد که هرازگاهی این پرسش بزرگ سروکلهاش پیدا میشود و من تلاشم را میکنم تا جوابی قانعکننده برایش بیابم.
ولی تا دفعۀ بعد، آن پاسخ، رنگ میبازد و مسبب دفعۀ بعد میشود :)
در این اواخر، دو راه به ذهنم رسیده تا بهتر و مصداقیتر و دقیقتر برای این سؤال خودم را آماده کنم:
یک اینکه به خودم بگویم: اگر چه کاری را نکرده باشی و از این دنیا بروی، حسرت خواهی خورد؟
و
دو اینکه به خودم بگویم: چشمانت را ببند و برو به دهۀ پنجم زندگیات. کجا میخواهی باشی؟
این دو سؤال کمکم کردهاند تا جوابی عملیتر بیابم.
و این جواب، در بیشتر مواقع، میرسد به همان رؤیای همیشگی.
و باز آن پرسش بزرگ میآید و دست میگذارد روی آن رؤیا!
چرخهای باطل!
ولی در مشورتی که با یکی از دوستانم داشتم، برایم درسهایی یادآوری شد که میتوانم بهتر تصمیم بگیرم.
اینکه یادم باشد ارزشهایم را.
منی که از بخت خوش، با دنیای لایتناهی تشیع آشنا شدهام، راحتتر فضای نامحدود برایم تعریف میشود.
اینکه اگر یادم رفت، بروم سراغ کتاب «ثار» از دکتر شریعتی.
فارغ از این موارد، امروز که همۀ حیطههایی که بهشان علاقهمند هستم را مینوشتم، به نویسندگی و نوشتن رسیدم. ولی با خودم گفتم که فعلاً که چیزی بارم نیست برای نویسندگی، بیایم و موکولش کنم به سالهایی دور.
ولی امشب که این قسمتهای کتاب را خواندم و آن قلقلک من را شدیداً تکان داد، دیدم که خواندن و نوشتن در این مورد برایم از هرچیزی جذابتر است: حقیقت.
اینکه آن پرسش بزرگ…
قبلاً هم تصمیم به نوشتن در موردش گرفته بودم، ولی در حد تصمیم مانده بود. ولی حالا حداقل چند خطی از یک کتاب در موردش نقل کردم :)
و باز فارغ از بالاییها،
میخواستم بگویم که بالاخره یکجایی در این مسیر پرپیجوخمِ زندگی، باید چشمانت را ببندی، تمام ارادۀ داشته و نداشتهات را از بندبندِ وجودت جزم کنی و تصمیمی بگیری و با جانت در مسیرش قدم برداری.
یکجا بالاخره باید تمامش کنی دلدلکردن را.
و دل یکدله کنی :)
دیدگاه ها
اما بدترین حالت وقتیه که آدمیزاد بفهمه اصلا نمی دونه وقف چیه و حتی برای شروع هم هیچ نقطه پرتابی پیدا نکنه.
امیدوارم شما با یک دله کردن به جاهای خوب زندگی برسید
پست
جاهای خوب زندگی دور نیستن. همینجان.
این ماییم که فکر میکنیم جاهای خوب زندگی همیشه در آیندۀ دورن.
چندین جا که زندگی رو سخت گرفتهبودم و عرصه بر من تنگ شده بود، قرآن رو باز کردم، و چندین بار این مفهوم اومد:
وَمَا هَـٰذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ ﴿۶۴﴾
و زندگى این دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و حیات حقیقى همانا سراى آخرت است اگر مىدانستند (۶۴)
شاید اون دو روشی که نوشتم، برای شما هم جواب بده.
امتحانش کنید.
من هم این روزها خیلی درگیری فکری این چنینی دارم. برای همین با متنی که نوشتی به راحتی ارتباط برقرار کردم. و یاد این دو جمله از زبان نیچه در کتاب «وقتی نیچه گریست» افتادم: «بشو، هر آنکه هستی» و «من چرایی در زندگی دارم، بنابراین با هر چگونگیای خواهم ساخت.»
پست
سلام
خوش اومدید :)
امیدوارم به بهترین نتایج و تصمیمها برسید :)
و ممنون بابت نقلقولها، مخصوصاً دومی 🙏🏻
وَ ما خَلَقتُ الاِنسَ وَ الجِنَّ اِلّا لِیَعبُدون ( سوره مبارکه یٰس)
به نظرم به جز نماز و روزه و… که عبادات باارزشی هستن منظور از عبادت کردن در این آیه میتونه خیییلی چیزای دیگه هم باشه! مهم اینه که ما پیدا کنیم و بفهمیم که برای کدومش آفریده شدیم! که البته فهمیدنش هم سخت نیست اگر به نشونه های اطرافت خوب توجه و تفکر کنی! یکی پزشک میشه و با انجام درست کارش عبادت میکنه! یکی معلم میشه! و….
این آیه میتونه یه فانوس باشه در دل تاریکی!
پست
ممنونم.
بهش بیشتر فکرخواهم کرد :)
چقد درست بود!
و چقد درست
وچقد درست …….
پست
:)))
سلام آقای قائمی عزیز
هفته پیش کتاب جزء از کل رو تموم کردم و چیز هایی که درباره زندگی و فلسفه میگفت باعث شد بیشتر به بحث فلسفه علاقه پیدا کنم. بعد رفتم کتاب دنیای سوفی رو گرفتم با خوندن قسمت های اول کتاب تونستم فلسفه رو درک کنم.
فلسفه از منطق میاد، منطق از فکر و فکر هم از کنجکاوی.
مهمترین ویژگی های فیلسوف ها همین کنجکاو بودنشون هست. شاید اگر از بیشتر آدما بپرسن دلیل خلقت انسان چیست جواب این سوال براشون مهم نباشه ولی برای فیلسوف ها مهمه. بیشتر آدما توی روزمرگی گیر افتادن و به جای اینکه درباره مسائل مهم تر فکر کنن دغدغشون اینکه فلان آدم معروف چه لباسی میپوشه یا رکورد جهانی خوردن همبرگر در یک زمان محدود چقدره ولی دغدغه یک فیلسوف کشف مهمترین سوال های زندگی انسان هست.
من تصمیم گرفتم که مثل یک فیلسوف فکر کنم.
برای من تو زندگی کتاب بیشتر از پول ارزش داره.
برای من از الان تا آخر عمرم یک چهار دیواری و کلی کتاب و چند تا دوست خوب که مثل هم فکر کنیم کافیست. اینکه بتونم همیشه سفر کنم و چیز های بیشتری یاد بگیرم و تجربه کنم و بتونم درباره اون ها بنویسم، از افکارم.
من با اینا خوشبختم.
پست
سلام عادلجان
چقدر خوشحالم که دوستی مثل تو دارم که فکرش، آدم رو به فکر وامیداره.
امیدوارم همیشه در حرکت باشی، متوقف نشی،
هر تصمیمی که گرفتی، هر مسیری رو که انتخاب کردی،
هر وقت که نتیجه گرفتی تصمیم بهتری هست، مسیر بهتری هست،
بری سمت اونی که درستتره.
خوشحالم که داری پیش میری.
فقط دوست دارم که مواظب خودت باشی.
دنیای فکر، هم خوبه، هم خطرناک.
همیشه یه ستارۀ قطبی واسه خودت داشته باش؛ که راه رو گم نکنی،
تو تاریکیها دستت به یه جایی بند باشه.
موفق باشی رفیق.
مرسی این نکات یادم میمونه.
موفق باشید :)
سلام😍
خیلی وقته ب اینجا نیومدم دلم تنگ شد😘
ولی خوشبختانه یا شایدم متاسفانه ک پست های جدید زیادی از دس ندادم چون شما هم انگار کلی سرتون شلوغ بوده و فقط سه چارتا پست گذاشتید😄
“”یک اینکه به خودم بگویم: اگر چه کاری را نکرده باشی و از این دنیا بروی، حسرت خواهی خورد؟
دو اینکه به خودم بگویم: چشمانت را ببند و برو به دهۀ پنجم زندگیات. کجا میخواهی باشی؟””
بازم ی چیز ک بدرد زندگیم بخوره یاد گرفتم.خیلی قشنگ بودن همین دو پرسشت.عالییی😚😚
ی چیزایی توی نظرات بچه ها دیدم ک گفتم تو چن جمله توضیح بدم حالا حتی اگه فقط ی نفر بخونه خودش کلیه:دوستان من هدف موفقیت نیس،خوشبختی موفقیت نیس،سعادت خوشبختی نیس و کلا کلماتی کلیدی ی کلمه ای با معناهای بزرگ هدف نیستن؛اینا مقصد هستن و مقصد دست یافتنی نیست.
این کلمات مقصدهایی هستن ک هیچ وقت کسی بهشون نمیرسه میگه اینکه تبدیل ب ارزششون کنه مثلا یکی میگه من هدفم خوشبختی تو زندگیه و بعد بگه ک اگه دندون پزشک شم خوشبختم،این اگه دندون پزشک بشم ،ارزشه؛و اما ارزشم دست یافتنی نیست مثل تیری است ک در کمان زندگی میزارم اما هچوقت رها نمیکنم؛ مگه اینکه تبدیل ب هدف بشه مثلا واسه دندون پزشک شدن باید رتبه زیر۱۰۰۰کنکور بیارم.پس اول مقصد مشخص کنید بعد ارزش بعد هدف.اون دو سوال عالی مصطفی جانم عالیه من ک خودم میخام امتحانش کنم البته واسه دهه ۳۰چشامو میبندم😁.
مرسی مصطفی جووون ک وقت میزاری😗😗
پست
بهبه هادیجان :)
سلام رفیق
امیدوارم حالت خوبِ خوب باشه.
ممنونم ازت که میای و میخونی :)
امیدوارم هدفهات و ارزشهات و مقصدهات عالی باشن همیشه :)
سلام. خیلی ممنونم ازتون..هر چند وقت یک بار میام و این پستتونو میخونم..هر وقت ک خسته میشم از درجا زدن و نرفتن هر وقت ک ناامید میشم و فک میکنم چون تا حالا خوب پیش نرفتم پس از این ب بعد هم نمیشه..هر وقت ک عصبانی میشم از اینکه امروزم با دیروزم هیچ فرقی نکرده..ممنون ک مینویسین
پست
سلام فاطمه خانم.
من ممنونم بابت این کامنتت.
خیلی ارزشمنده برام نظرت.
متشکرم که نوشتیش.
امیدوارم مسیر درست رو پیدا کنیم همهمون.