پستی نوشتم با رعایت کلی موارد. کمالگرایی هم اذیتم کرد، ولی نوشتم. پستش که کردم، دیدم نه. الان جایش نیست. نباید حالا منتشر شود. رفت به پیشنویسها. خستهام. شاید نوشتنِ در اینجا راه خوبی برای بهترشدن حالم نباشد. ولی کیبورد دم دستم است؛ پس مینویسم.
این وبلاگ برای من شده مرجع رنجهایم. آخر سال ۹۶ که صفحات وبلاگم را ورق میزدم پستهای سال گذشته را که میخواندم، خیلی از نوشتههایم رنگوبوی خوبی نداشت. از دردهایم زیاد نوشتهام. ولی چه میشود کرد!؟
دنیاست و رنجهایش. بغضهایش. اشکهایش.
چیزی در درونم میگوید: مرد که گریه نمیکند! یا حداقلش در ملأ عام خودش را حفظ میکند.
باشد.
ولی نمیتوانم ننویسم.
چند وقتیست این وبلاگ کاربردش عوض شده. شده جایی که روزی ۸۰-۹۰ نفر میآیند تا در مورد دندانپزشکی بدانند، گاهی در مورد رفع مشکل مموریکارتشان، گاهی اسم من را سرچ میکنند و گاهی برای شنیدن آهنگ تاکُر از همایون.
در این مدت چندین مطلبم را نوشتم تا باب میل بازدیدکننده باشد. تعدادشان بیشتر شد. ولی آیا من راضیترم؟ خوشحالم؟
الان که نه.
دوست دارم برای دل خودم بنویسم. انگشتانم را رها کنم روی همین کیبورد مزخرف تا هرچه دوست دارند بنویسند. چند وقتیست دلم برای خودم تنگ شده.
یا شاید به خاطر رنجیست که در حال دستوپنجهنرمکردن با آن هستم. یحتمل همین است.
وگرنه شرایط آنقدرها هم بد نیست.
خدایی هم هست. خدایی که کلی اتفاق قشنگ را در ۲-۳ ماه گذشته برایم رقم زده. اتفاقهایی که وقتی به آنها نگاه میکنم، میبینم چیزی جز دست خدا نمیتوانست آنها را در دنبالۀ هم بیاورد تا من مسیر جدیدم را شروع کنم.
نمیدانم.
فعلاً بغض گلویم را میفشارد و من خستهام.
شاید با یک خواب همهچیز درست شود.
شاید با یک خواب عمیق! خیلی عمیق!
نمیدانم.
چرا به اینجا رسید متن!؟
یاد حرف شعبانعلی میافتم که میگفت شبها که میخواهد بخوابد، همهچیز را برای افرادی که ممکن است فردا بیایند و او را در خوابی عمیق و همیشگی بیابند، آماده میکند. وسایلش را در جای خودش مرتب میگذارد و راحت سر بر بالین.
و باز یاد صحبتش با فرشتۀ مرگ: آنکس از مرگ میهراسد که تمام توانش را زندگی نکرده باشد.
ولی الان میبینم که هنوز کلی مأموریت هست که باید به انجام برسانمشان.
فکر نکن مأموریتهایی خفن مدّ نظرم هست. دوست دارم ها! ولی فعلاً خودم را باید بیابم.
فعلاً همین.
نمیدانم!
قرار شد فقط بنویسم. پس چیزی را پاک نمیکنم.
چرتوپرت هم که شد، میماند برای خودم.
اصلاً چه کسی قرار گذاشته و تعهد گرفته که کسی غیر از من این مطلب را بخواند!؟
الان عصبانیام و خسته. اگر داری این را میخوانی جدی نگیرش. و ببخش بر من.
شاید فردا حالم بهتر بود. شاید…
و من یتق الله، یجعل له مخرجا.
و یرزقه من حیث لایحتسب.
و من یتوکل علی الله فهو حسبه.
ان الله بالغ امره.
قد جعل الله لکل شیء قدرا.
دلم به همین آیه خوش است.
دیگر بغضم ترکید.
دیدگاه ها
سلام
دو روز قبل بعد از دیدن این مطلب شما در اول صبح، با خودم گفتم امروز هم به ما فرصت داده شده که ،زنده، گی کنیم. پس حتما اونی که فرصتش رو داده یعنی بهمون امیدواره هنوز و با لبخند منتظره و دستشو برای کمک بهمون باز کرده. پس چرا خسته باشیم و رنج ها رو ببینیم؟ شاید بالا رفتن از قله و صعود باشه، که چون صعود انرژی میگیره، سخت و نشیب به نظر میاد. نمیدونم…
کاردانِ کارِ ما، در کارِ ماست
فکرِ ما، در کارِ ما، آزار ماست
پست
سلام محمدهادی جان
دلم برات تنگ شده بود :)
ایمیلت عوض شده، و من رو حساب نوع کامنتت حس میکنم که محمدهادی خودمون هستی :)
آره. قشنگه این نوع دید. باید این همه نشونۀ قشنگ رو دید. هر لحظه، لطفیه که خدا در حقمون میکنه و دوستداشتنمونو داره اثبات میکنه :)
البته در مورد رنجِ مدّ نظرم، میدونم که در حال صعود نیستم، یهجور مینیمُم نسبی بود که امیدوارم بعدش صعود رو ببینم.
ممنونم ازت بابت پیامهای قشنگت :)
سلامت باشی. آره هر دو مال خودمه. البته چون مدت مدیدی یعنی بیش از ۵ سال، بازشون نکردم، پس ورد هر دو یادم رفته و نمیتونم واردشون بشم. فقط یوزر یادم مونده. باید فرصت کنم تا یه ایمیل جدید بسازم.
پست
مخلصم. کمک خواستی، در خدمتم :)
سلام ،امروز داشتم تو وبلاگتون چرخی میزدم که با این پست مواجه شدم ،فقط خواستم یاد آوری کنم دیدین روزهای سخت چه زود میگذرن ؟مطمئنم الان از اون همه خستگی و سردرگمی رهای رهایین .یاد یه آیه افتادم که خدا میگن فان مع العسر یسرا ،آسونی تو دل سختیه .
و اینکه دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور !
پست
سلام خانوم الهه
ممنون که به منم یادآوری کردید…
آره. از اون سختیها خیلی دور شدم.
ولی هنوز هم سختی هست.
هنوز هم ابتلاء هست.
ولی اینها هم خواهند گذشت…
موفق باشید :)
دیشب کتاب میخوندم اسمش نامه به کودکی که زاده نشد بود، به چند جمله بر خوردم که جالب بود میگفت درد و رنج انگار از ابتدای بدنیا اومدن با ما عجین میشن .خب این خاصیت انسان بودنه ، کمانکه دنیا دار امتحانه و دار السلام در جهان دیگر تحقق یافت.امیدوارم بتونیم با درسامون خوب مواجه بشیم و ازشون فرار نکنیم ^^همچنین پایدار باشید .
پست
سلام
آره انگار.
مصیبتها هستن تا بزرگ شیم.
یه حدیث هم از امام صادق بود که میگفت: تا بلا را نعمت و آسایش را مصیبت ندانید، مؤمن نیستید.
ممنون و همچنین :)