خیلی دوست دارم بنویسم… ولی انقدر فکر تو سرم هست نمی دونم کدومشو بیارم رو کیبورد!
ولی می نویسم…
بعد از اون گفتگو، وضعیت جالبی پیدا کردم تقریبا و این جذابیت داره بیشتر می شه برام! هیجان و ناراحتی هم داره البته.
بعد از اون گفتگو خیلی بیشتر به خودم، تصمیم هام، رفتارهام، عکس العمل هام و کلا هر کاری که می کنم چه فکر باشه و چه عمل، بیشتر فکر می کنم. دلیل اصلیش هم به وجود اومدن اون خلأ در درونم بود.
یاد کتاب فضیلت نایادگیری از دکتر عبدالعظیم کریمی میفتم. که می گفت برای آموختن یک چیز باید اول میزان زیادی خلأ در اون باره رو در خودمون به وجود بیاریم تا بتونیم با بیشترین بازدهی یاد بگیریم.
من هم تقریبا همینجوری شدم الان. موقعی که دارم با یکی صحبت می کنم، بعدش یا حینش، کمی به دلیل بعضی جملاتم فکر میکنم. نه همۀ جملات البته. بیشتر جملاتی که خاص تر هستن. جملاتی که در گفتگو با یک نفر دیگه به کار نمیرن. و باز هم موقع صحبت به شیوۀ بیانم، حرکات بدنم، حالت چهره ام هم فکر میکنم. فکر می کنم چرا الان اینو گفتم؟، حالت چهرم الان باید چطوری باشه؟ و کلی سوال دیگه.
البته بدیش اینه که با اینکه این خلأ در من فرصت دوباره آموختن و دوباره شناختن خودم رو داده، ولی نباید در رفتارم این خلأ رو بروز بدم؛ چون بالاخره روابط اجتماعی باید پیش برن و متوقف نشن. با همون پیش فرض های قبلی پیش می رم ولی با توجه به اینکه دلایل هر رفتار رو بررسی می کنم، به خوب یا بد بودنشون هم قطعا فکر می کنم و چنانچه عملی به نظرم مناسبم نباشه در جهت حذف یا تغییرش اقدام خواهم کرد.
محمدرضا، استادم، که خیلی حق به گردنم داره، و خیلی چیزها ازش یادگرفتم، این هفته هم در خبرنامه ای که فرستاد، عبارت قشنگی رو آورده بود که به نظرم در این برحه خیلی به دردم می خوره:
هر کس در مورد خود داستانی ساخته
و مدام در ذهنش آن را تکرار میکند.
مهم نیست که این داستان چقدر واقعی است.
مهم این است که واقعیت او،
به تدریج بر اساس همان داستان ساخته میشود.پاتریک راث فوس، کتابِ نامِ باد
البته این مسیر دردناک هم هست. اینکه بدونی بنای وجودتو داری از تقریبا صفر می سازی و هنوز کلی راه داری خیلی سخته. ولی به نظرم اصلا بد نمیاد. درد لذت بخشیه. و باز هم به نظرم باید هر کسی در زندگیش همچین دوره ای رو بگذرونه. یه جایی خودشو خوب بشناسه. که روایت داریم هرکس خودش را بشناسد، خدایش را شناخته است. که راهنمای خوبیه برامون.
دیدگاه ها
اول اینکه چرا من بعد از این همه مدت اصن یادم نبود بیام اینجا
و بعدشم اینکه چقدر فضای خوبی داره اینجا
از این بهبعد بیشتر میام.عنوان مطالبت خیلی جذبم میکنه
پست
سلام نویدجان :)
خوشحالم که اومدی :) دیر نیومدی اصلا!
مرسی که انقدر خوشبینی!
و مرسی که وقت می ذاری و می خونی متن های نه چندان خوبمو.