گذشته از تنبلی و هر وضعیت دیگهای که مانع از این میشه که بشینم و برنامه ریزی کنم، اینه که انقدر ابهام در وضعیتم هست که هر قدمی که به جلو می خوام برم، حواسم پرت میشه! این حواس پرتی هم به خاطر ابهامه. این کمبود تمرکز رو هم که به لطف اینترنت دارم بیشتر کمکم می کنه که از موضوع اصلی، پرت بشم!
(کتاب “اینترنت با مغز ما چه میکند؟” رو نمی دونم خوندی یا نه. توصیه می کنم بخونیش تا کمی با وضعیتی که در این سال های سر و کار داشتنت با اینترنت سرت اومده و خواهد اومد آشنا بشی.)
این پاراگراف هم از این مطلب محمدرضا شعبانعلی هم عالیه:
هنر ما، فرار از ابهام یا حتی توانایی کاهش آن نیست. بلکه پذیرش ابهام و زندگی در آغوش آن است. ابهام، درست مثل هوایی که تنفس میکنیم، اطراف ما را گرفته است. هدف ما نه کاهش ابهام و نه افزایش ابهام و نه اندازه گیری ابهام است. هدف ما تجربهی بهتر از زندگی است که میتواند کاملاً مستقل از میزان ابهام موجود در زندگی باشد.
نمی دونم راه حلش چیه! ولی محمدرضا می گه راه حلش کنار اومدن با ابهامه. و از توصیف زیبای ابهام به کاغذی که معادلۀ زندگی روی اونه استفاده می کنه.
فکر کردن هم برام سخت شده. سریع حواسم پرت میشه. عوامل حواس پرتی هم زیاده. خلوت بیشتری نیاز دارم.