آدم که بزرگ میشود، آدم که شبیهِ آدمبزرگها میشود، آدم که زندگی را لمس میکند، تغییر میکند. نه که قبلش تغییر نکند؛ بل بعد از یک سنّی، تغییرهایش با مقیاسِ دیگری اتفاق میافتند. تغییرهایی میکند که روزی فکرش را هم نمیکرد که پیش بیایند؛ حداقل برای خودش…
آری.
یکی از آن تغییرها این است که آنقدر درگیرِ زندگی میشوی که دیگر فرصتی برای زندهگی برایت نمیماند…
زندگی؟ زندگانی؟ یا زندهمانی؟
جریان چیست؟
مشغولِ کدامشانم؟
نمیدانم.
عرفان میگفت که یکی از جالبیهای پادکستِ کارنکنات این است که از تو در دورۀ گذار مصاحبه گرفتهاند.
آهان. پادکست کارنکن و امین آرامش لطف داشتند و من را قابل دانستند و اپیزودی با هم ضبط کردیم که لینکش را میگذارم: (رادیو کارنکن، ۳۵: گفتگو با مصطفی قائمی: دندانپزشک).
در دورۀ گذارم.
گذار از دورۀ قبل به دورۀ بعد!
گذار از روزهایی که تکاوری بودم برای خودم و هیچکس نمیتوانست از دنبالکردنِ رؤیاهایم من را باز دارد.
به سمتِ کجا؟!
نمیدانم :)
همهچیز برایم روی هواست.
شاید این مثل همیشه است.
ابهام هنوز هم همان هوای دور و اطرافم است که تنفسش میکنم.
همان ابهامی که آقامعلمِ نازنینم در موردش حرف زده بود و من هم بارها در همین خانۀ کوچکم به آن اشاره کردم.
آری.
شاید هنوز هم مثل قبل است و من متوجه نمیشوم.
اما میدانی!؟
یک جای کار میلنگد.
اگر اوضاع مثل قبل است یک جای کار میلنگد.
حس میکنم مثل قبل شور و هیجان ندارم برای مسیرم.
حس میکنم خیلی از آن چیزهایی که روزی من را برمیانگیختند حالا رنگ باختهاند.
شاید به این خاطر است که مزۀ تمامشان را چشیدهام.
و از پستِ قبلیام تا الان، طعمِ پولِ خوب را هم چشیدم و ماشینِ اولم را خریدم!
و شاید مزۀ خاصِّ دیگری نمانده که من را به هیجان بیاورد.
و شاید در اشتباهم!
یاد طاها افتادم که میگفت: “هیچ چیز – مثل قبل – نه من را خیلیخیلی ناراحت میکند و نه خیلیخیلی خوشحال.”
و احتمالاً این مرحلهایست که پختگی با آن آغاز میشود.
نمیدانم!
این “نمیدانم” انگار مشترک است در تمامِ دورههای زندگیام.
اما چند وقتیست که با خودم مقداری در صلح به سر میبرم؛
خیلی سخت نمیگیرم به خودم که “قاف” روی هوا رفته،
خیلی سخت نمیگیرم که در حال حاضر آرمانِ بزرگی برای جنگیدنِ برایش ندارم،
خیلی سخت نمیگیرم که کار خارقالعادهای نمیکنم در این روزها،
خیلی سخت نمیگیرم که عادی شدهام.
اما چیزی در درونم،
ندایی خفیّ،
نمیخواهد این وضع را بپذیرد و دوست دارد خاص باشد!
دوست دارد چیزی دمِ دستش باشد برای جنگیدن.
آخر میدانی!؟
مگر یکبار بیشتر در این دنیا زندگی میکنیم؟
پس چرا هیجان نداشته باشد!؟
اما حالا ندایی دیگر در درونم میگوید تو به آرامش نیاز داری…
آرامشِ آغوشش.
فعلاً برو جلو تا آرام بگیری،
بعدش خدا کریم است.
حال اما
اینکه کدام درست است معلوم نیست!
نمیدانم!
حتماً تویی که این متن را میخوانی هم میفهمی که من و دورۀ گذارم چیستیم و چگونهایم!؟
این وضعِ من که چیزی در درونم میگوید: “هیجاااااااان” و در همان لحظه چیزی ندا میدهد که: “آرااااااامش”؛
این دورۀ گذارِ من است.
شاید باید صبر کنم تا یکی از این دو صدایش بلندتر شود و این مرحلۀ زندگیام نیز خوب و خوش بگذرد و نمرۀ قبولیاش را بگیرم.
شاید…
اما سعی میکنم مثل همیشه از خودم و تلاشهایم راضی باشم.
که کمتر در این دنیای دَنی استرس بگیرم و خودم را به فنا بدهم.
و البته
گذشته از اینها
زندهگی قشنگیهای خودش را دارد؛ هنوز و همیشه :)
الحمدِ للهِ عَلی کلّ حال :))
دیدگاه ها
آدما تا خودشونو به چالش نکشن نمیتونن فرض کنن که مسیرشون رو به جلوعه! هر ادامه دادنی رو به جلو نیست،شاید یه پسرفت باشه رو به عقب هوم؟
اگه همه چی رواله و به اصطلاح آرامشه برقراره حتما عملکردت روی منحنی یه خط صافه،و به احتمال زیاد صعودی در کار نیست.
زندگی پر از چالشه،خودتونو به چالش بکشید قطعا هم هیجانه همراهش خواهد بود هم یه دستاورد بزرگ!
پست
نمیدونم.
ترجیح میدم فعلاً تمامِ کاری که از دستم برمیاد رو انجام بدم.
تا راه به من بگه چگونه باید ادامه بدم…
این تویی که مسیر زندگیت رو تعیین میکنی
چرا مثل آدمایی حرف میزنی که منتظرن ببینن قسمت چی میشه؟!
قسمت رو خود ما آدما میسازیم
ما قدرتمند ترینیم و ما تصمیم میگیریم که قراره تو زندگی مون چی پیش بیاد!!
.
.
« با خوندن مطالب قبلی تون بنظرم آدم محکم و بااراده ای بنظر میرسیدین ، نمیدونم چرا انتظار ندارم کم بیاری »
پست
:)
چطور میتونی بگی :درحال حاضر آرمان بزرگی برای جنگیدن ندارم
اینطوری داری خودتو به یه زندگی بدون چالش دعوت میکنی
ضمن اینکه
هیجان در تضاد با آرامش نیست ؛بلکه بخشی از اونه
فک کنم توی تعریف این ۲ مورد یکم ابهام داری
قرار نیس زندگی ما ادما همش در حال هیجان یا همش در حال آرامش باشه
همه چیز نسبی هستش
ولی سهم این آرامش باید بیشتر باشه
تا بتونیم هیجان رسیدن به هدف مون رو تجربه کنیم
پست
ایشالا…
کاش میشد کم تر درگیر زندگی شد.
پست
کاش…
سلام . فکر میکنم شما دچار سودا شدید . یک غم بالغانه زیبا ناشی از این درک رها کننده که زندگی سخت تر از اون چیزیه که فکر میکنیم و همیشه اونجود که فکر میکنیم پیش نمیره. ادم های دوست داشتنی که میشناسم روزی تمنای خواستن و پیشرفت و رویا و حتی استعداد ها را کنار گذاشته و این حال را در آغوش کشیده اند.دوباره حرکت میکنند اما جور دیگری.
پست
سلام
امیدوارم…
احتمالا باید هفته ای را مرد و بعد بلند شد و دید که دیگر آن خود لعنتی و نفرت انگیز سابق،در آن دنیای تاریک وجود ندارد گویی که از ازل خلق نشده.و حالا یک درخت است.با ریشه هایی در هوا
پست
شاید…
دکتر تا الان به ” سفر کردن ” فکر کردی ؟
نه اون سفر های امروزی که در سیم ثانیه با هواپیما و ماشین میرسیم به “مقصد ” .
نه سفری که فقط مهم ” رسیدن ” به مقصدش باشه ! سفری رو میگم که بشه از خود ” مسیر ” هم لذت برد
به نظرم چیز جسورانه و جالبی میاد .
جهان گردی !
ولی بدون های و هویی که هر مسافر دیگه ای میکنه . بدون عکس گرفتن برای اینستاگرام و غیره
سفر کردن برای ” پخته شدن ” .
سفر کردن برای ” زندگی در لحظه ”
سفر کردن برای ” فهمیدن ”
تو کجای راهی مسافر ؟
پست
یه روز تجربهش خواهم کرد…
دکتر جان سلام.
امیدوارم که حالت خوب باشه.
دیشب تو یوتیوب درحال گشت و گذار بودم که به مصاحبهت با کارنکن رسیدم.
یهو یادم اومد که چند سال پیش موقع کنکور سایتت رو هرازگاهی چک میکردم و حس و حال خوب میگرفتم.
گشتم گشتم و رسیدم به کامنت خودم. حقیقتا الان که کامنتم رو میخونم خندهم میگیره چون خیلی بچهگانه به نظر میرسه 😂😂
نمیدونم دقیقا چی تو سرم میگذشت اون لحظه ولی میدونم حس خوبی داشتم.
راستی دکتر ، منم کنکورم رو دادم تموم شد رفت.
الان دانشجو ترم ۴ پرستاری علوم پزشکی کرمانشاه هستم.
میدونی دکتر، خیلی خودم رو گرفتم انصراف ندم از رشته.
زحمتی که کشیده بودم به مراتب بیشتر بود از نتیجه دریافتیم.
علاوه بر اون ، تصوراتی که از بیرون هست با چیزی که واقعا از درون میبینی خیلی خیلی متفاوته.
برای جبران این حس خلاء و پوچی رو آوردم به کار های مختلف برای کسب درآمد.
پول های نسبتا خوبی هم درآوردم. اما خب،همچنان اون خلاء درون رو حس میکنم
حس بودن در جای خوب
بین آدمای لول بالا
بین کسایی که سرشون به تنشون بیرزه.
مثل عقده شده برام.
این روزا هنوز هم سردرگمم
هنوز حس میکنم گم شدم.
امیدوارم سری بعدی که اینجا کامنتی میذارم وضعیتم بهتر از این باشه
سلام :)
من یه پشت کنکوری هستم که در تلاشم به رویای دندونپزشکی برسم
یه شب قبل از خواب در حال سرچ کردن «دانشجوی دندانپزشکی» به وبلاگ شما برخورد کردم و چون خواب آلود بودم خیلی کم حوصله یکی از نوشتههاتون رو خوندم که چندان هم با دندونپزشکی مرتبط نبود ولی وقتی تیتر بقیهی نوشته ها رو دیدم تصمیم گرفتم در روزهای آینده بیام و بخونمشون
ولی چند روز به فراموشی سپرده شد این داستان
تا اینکه یه روز عصر دوباره خیلی اتفاقی در حال سرچ کردن درمورد دندونپزشکی بودم که به وبلاگ شما برخورد کردم! دوباره :)
و اولین نوشتهای که خوندم برای کنکوریها بود
موقع خوندنش اشک میریختم، انگار برای من و شرایط من نوشته بودید!
و انگیزهی من بیشتر شد.
چند روزی رو با خوندن وبلاگ و نوشتههاتون گذروندم
متوجه شدم که در «کارنکن» گفتوگویی داشتید و مشتاق شدم به شنیدنش و خیلی خیلی زیاد از اون صدای پرانرژی و از داستان زندگیتون لذت بردم، دنبال کردن رویاها به هر طریقی …!
انگیزهی من بیشتر و بیشتر شد.
گذشت و رسیدم به رادیو قاف :)
اولش گفتم خب این درمورد تخصصه، به درد منی که هنوز کنکور رو هم نگذروندم نمیخوره.
ولی چند روز بعد، عشقی که به دندونپزشکی داشتم و علاقه به دونستن بیشتر من رو کشوند به سمت قاف!
آخرین پادکست رو اول از همه پلی کردم. دکتر علی زیلابی و عشق به دندونپزشکی و مسیر رسیدنشون به آرزویی که داشتن …
و انگیزهی من بیشتر و بیشتر و بیشتر شد :)
چندجا از حرفهاتون و وبلاگتون به کتاب کیمیاگر برخورد کرده بودم.
کتابی که اسمش رو زیاد شنیده بودم ولی نمیدونم چه نیرویی من رو سریع برد به سمت پیدا کردن کتاب صوتی کیمیاگر!
پیداش کردم و خیلیم خفن پیداش کردم :) با صدای محسن نامجو!
الان که دارم این متن رو مینویسم نصف کتاب رو پیش بردم و حس کردم باید بیام اینجا و این حرف ها رو بزنم.
بگم که شما برای من یه نشونه بودید که از اون سرچ سادهی «دانشجوی دندانپزشکی» من رو به کجا کشوندید!
وبلاگ و نوشتههاتون، رادیو کارنکن، رادیو قاف (که آرزومه ادامه بدید هرچند فعلاً به درد من نمیخوره و صرفاً انگیزه هست)، دکتر علی زیلابی و مسیری که طی کردن برای رسیدن به هدف، کتاب کیمیاگر که با هر کلمهاش، به نشونه هایی که در مسیرم بودن فکر میکنم و به آرزویی که الان خیلی باهاش فاصله دارم!
همهی اینها برای من نشونه بود. آشنایی با شما برای من نشونهای بود برای قوی تر دنبالکردن آرزوم و بیخیال نشدن!
چون لحظه به لحظه، بعد از شناختنتون، بیشتر و بیشتر یاد گرفتم.
خواستم بگم مرسی :)
بابت همهی این کمک های غیر مستقیم و دورادور.
انگیزه و حال خوب این روزها رو، که توی اوج نا امیدی به سر میبرم، مدیون شما هستم
ببخشید که طولانی شد!
خدا به همراهتون :)
پست
سلام
پیامتون عالی بود!
عااالی
بهترینها رو براتون آرزو میکنم…
نمیدونم چی داری که وقتی اینجام حالم خوبه
مصطفی جان دمت گرم و سرت خوش باد
مگر یکبار بیشتر در این دنیا زندگی می کنیم؟جمله ای که با تک تک سلول هایم هرروز و هر روز باهاش زندگی میکنم.چرا نباید جوری زندگی کنم که میخوام چرا چیزایی که میخوام به نظرم دورمیاد.من فقط یه بار زندگی میکنم و دوست دارم اونی باشم که میخوام در غیر اینصورت ترجیح میدم که دیگه نباشم. :)
پست
اونی باش که باید.
شما دارین آرزوی خیلی آدما رو زندگی میکنین شکرخدا ولی من میدونم کافی نیست چون شما میخواین آرزوی خودتونو زندگی کنین :)
سلام
حالتون چطوره
خسته نباشین
در اینستاگرام دیگه فعالیت ندارین؟
کاش برگردین
پست
سلام
برگشتم :)
سلام دکتر.دلمون برای حس و حال خوب فعالیت هاتون تنگ شده ها!
سلام آقا مصطفی
امیدوارم حالتون – چه با آرامش چه با هیجان – خوب باشه و از درون راضی باشید .
من هم با شما موافقم . حس منم اینه که هیچ دوره ای جاودان نیست و ما از همه شون دونه دونه عبور می کنیم .
الان همه ما داریم هیجان رو ارجح تر از آرامش می دونیم . من هم همینم . کاش خودم رو تو اون لحظه هایی که آرامش طلبم بپذیرم و هعی نزنم تو سر خودم که برو دنبال اون بهتره (هیجان)
من به مسیر ایمان دارم . فرقی نداره چی برامون رقم بزنه . به گمونم تو هر سرنوشتی میشه زنده گی رو تجربه کرد .
(در کل تصمیم دارم وقتی از درون حالم خوب نیست و به یک چیز احساس نیاز کردم برم دنبالش . نه اینکه الان من از درون با آرامشم خوشحالم ولی چون اصولا هیجان چیز بهتر و مقبول تریه، من برم دنبالش )
پست
سلام
موفق باشید :)
مثبت بودن یعنی قبول کنی
شرایط هر جوری که پیش رفت
حال تو خوب باشه✨
^-^
رویا داشته باش!
^-^
رویا که نداشته باشی زندگی سخت از گلوت پایین میره:)📼🌱
و خدا در تک تک لحظههای زیبا جاریست🌈🌿
سلام.
دوباره این کنکوریایی که بین پزشکی و دندون موندن سر و کلشون پیدا شد :)
به نظرتون ممکنه بعد از چند سال کار کردن (مثلا سه چهار سال) دندانپزشکی از حالت علمی و تحلیلی بودن و یا تلاش برای ظریف انجام دادن کار خارج بشه و صرفا برامون یه مهارت روتین باشه ؟
اگر آره راه حلی هست که بشه به اشتیاقمون به یادگیری جواب بدیم و در حال پیشرفت باشیم؟( در حیطه دندونپزشکی و به صورت بالینی و نه صرفا یادگیری کار با تکنولوژی های جدید که چالش ها رو کمتر هم می کنن)
در کل بعد از چند سال کار کردن دندونپزشکی چه خوبی هایی داره؟(بجز درآمد)
خیلی ممنونم اگر کمکم کنید الان که کنکورم تموم شده به جای خوشحال بودن عزا گرفتم که چه رشته ای رو انتخاب کنم:(
هر جایی هم براتون مبهم بود بهم بگید.
پست
سلام
آره. ممکنه. ولی با دنبالِ آپدیتها بودن، شرایط رو بهتر میکنه.
دندون خوبی کم نداره! توی پستهام زیاد نوشتم در موردش.
اگه بین پزشکی و دندون خیلی شک داشتید، دندون بیاید.
درست درمرحله ایی از زندگی ام که نه دست ستیز و نه پای گریزی ست این روزهایم را