امشب یاد حرفِ علی سریزدی عزیز افتادم؛ در راهِ برگشت از کلینیک که بودم. بین صحبتهایمان بود که پرسیدم: «چطوری مدیر عامل خوبی هستی!؟» پرسید: «چطور؟» گفتم: «اینکه بچهها راضیان ازت :)» و جوابش شاید همانلحظه به ذهنش رسید، ولی بعد از گذشت یک روز در ذهنم پخته شده بود و به عنوان یک ایدۀ قشنگ درآمده بود…
جواب علی این بود:
«چون مدیر عامل نیستم، مدیر عامل خوبیام.»
و توضیح داد منظورش را:
«یعنی استیل مدیر عاملها رو که ندارم به نظر خوبم. چون خودمونی هستیم با بچهها و دوستیم.»
و امشب ذهنم با مقداری استقرا همین مورد را برای خودم ساخته بود!
که من نیز اخیراً چند بیمارِ ثابت پیدا کردهام که شدهام دندانپزشکشان و سراغِ دکتر دیگری نمیروند.
و به خودم این را گفتم:
«من چون دندونپزشک نیستم دندونپزشک خوبیام!»
که الان به ذهنم رسید که یک پست مرتبط نیز با همین موضوع نوشتهام قبلاً: کمی هم پزشک باش، نه فقط دکتر | توصیههایی به یک دندانپزشک (۵)
و دوست دارم به آن سمت حرکت کنم تا وقتی که دندانپزشک هستم!
و امشب کلاً شیفت جالبی داشتم :)
چشمم به دیدار چند دوست و آشنا روشن شد و خوشحالم که تا اینجای دندانپزشکی و این ۶ سال و اندی، مقداری به دردِ دوستانم هم میخورد.
البته احتمالاً یکیشان وقتی این خطوط را میخواند با خود میگوید: “چه غلطی کردم رفتم پیشش ها!”
که خب امیدوارم دندانش به درمان پاسخ خوبی دهد و نیاز به درمان ریشه نداشته باشد.
توضیحش هم این است که دندانش پوسیدگیِ بیشتری داشت از آنچه در انتظارمان بود!
و باز هم امشب.
که خیلی مشتاقِ رفتن به کلینیک نبودم، ولی خوب شد که رفتم :)
چند لحظهای حالِ خوبی از جنس حالهای خوب چند وقت قبلم را تجربه کردم :)
و در انتهای شیفت هم، با دستیارِ تازهکارِ جدیدم که خیلی رابطۀ خوب یا حتی معمولیای با من نداشت نشستم به حرفزدن!
اینبار با اصرارم نشاندمش روی تابوره (همان صندلیِ دندانپزشکی) و خودم روی صندلیِ معمولی نشستم و در را بستم و سعی کردم اینبار حواسش را عمداً پرت نکند که بخواهد به یک بهانهای دربرود!
چون چند باری سعی کرده بودم که با او حرف بزنم تا دلیلِ این برخوردهایش را بدانم، اما سریع خودش را مشغولِ کاری میکرد و درمیرفت!
اما اینبار حرفهایم را گفتم کامل و نرم؛
که قرار نیست اینهمه تهاجمی با من صحبت کند، یا جلوی بیمارهای دیگر کنایی حرف بزند و نوچنوچ نکند و اینها!
و به نظر خوب پیش رفتیم :)
و گذری هم به کنکور و انتخاب رشتهاش نیز زدیم و سعی کردم کمی از تجربههایم بگویم تا شاید بیشتر فکر کند به پشتِ کنکور ماندنش.
در اواخر صحبت که بودیم، یک لحظه همان فکری که بارها تا الان ذهنم را مشغول کرده بود، اما اینبار محکمتر و عمیقتر، به سرم زد:
که بروم و روانشناسی بخوانم!
که تا الان این موضوع را زیاد بروز نداده بودم.
اما فکر میکنم یکی از ویژگیهای یک فردِ ۲۰ تا ۳۰ سالۀ نرمال، این است که تجربههای متفاوت کسب کند.
که من نیز اگر روزی خودم را پشتِ کنکور ببینم برای قبولی در رشتۀ روانشناسی، به خودم حق میدهم و خوشحالم :)
پینوشت: بعد از ۶ سال دانشگاه، تازه چند روز پیش برای خودم میزِ کوچکی خریدم و در گوشۀ اتاق، مکانی مخصوصِ مطالعه ساختم، با پتویی در زیر و چراغمطالعهای وصل به دیوار، و شبها در سکوت مشغول میکنم خودم را با لذتهایی عمیق؛ مثل خواندنِ چند صفحهای کتاب یا نوشتنِ پستی اینچنین :)
دیدگاه ها
:)))
سلام آقای دکتر.خوبین؟؟؟
من یه ترمکی دندان پزشکی مشهدم😁
تصادفی رسیدم به وبلاگتون و الان مدت زیادیه که موبایل به دست یه دفترچه گذاشتم کنارم و هر مورد خوبی از نوشته هاتونو با دقت مینویسم
مرسی که اینقدر قشنگ مینویسین
راستش من برای فرار از پزشکی اومدم دندان در حالیکه اصلا علاقه اصلیم ادبیات بود😑
ولی کم کم دارم راه میام با دندان پزشکی و احتمالا اون ترمای آخر عاشق رشتم بشم
دعا کنین این مسیر۶ساله به خوبی و خوشی بگذره
بازم ممنون بابت همه ی حرفای خوبتون
پست
سلام خانم دکتر
تبریک میگم بابت قبولیتون :)
چقدر خوب که مفید بوده براتون :)
خداروشکر.
و ممنونم از لطفتون.
امیدوارم که بتونید علاوه بر دندونپزشکی، به علایق و استعدادهاتون هم برسید…
چرا تاریخ میلادی شده؟ شمسی قشنگ تر بود!
پست
درست شد بالاخره!
ممنونم
سلام دکتر…من یه ترمک دندان گیلان هستم….خیلی حس های خوبی از نوشته هاتون میگیرم..یه سوال….میشه یه مقدار راجب میزان و نحوه خوندن درس های ترم۱و ۲ و ۳ و… توضیح بدین؟
پست
سلام خانم دکتر
خداروشکر که مفید بوده :)
نحوه که بعید میدونم بلد نباشید،
اما برای میزانش، شما حساب کنید که اگر روزی یک ساعت در طول ترم بخونید، خیلی زیاد هم خواهید دونست :)
و من پشت کنکوری
برای قبولی در رشته ❤روانشناسی❤ به خودم حق میدم خوشحال باشم😍😍
پست
:)
موفق باشید :)
منم چون وکیل نیستم
وکیل خوبی هستم
ولی در اینده ی وکیل موفق میشم
ما خیلی خوبیمم
سلام دکتر قائمی عزیز …چقدر از آشنایی با شما خوشحالم تا همین چند وقت پیش فکر می کردم یکه و تنها هستم چون دندانپزشکی بودم که با سابقه ی بیست و اندی سلبقه ی کاری عاشق دنیای مرموز روان انسان شده بودن ….عشقی که آن چنان مرا دربند خود کرده است که حتی یک لحظه از زندگی ام بدون آن نمی گذرد…..عشقی که به قول استادم دکتر گلی تنها با کافور از روی لبهای جانم پاک می شود ….
عشقی که مرا واداشت که ارشد روانشناسی بگیرم ….و در این لحظه که دارم درباره ی ان می نویسم بازهم مانند روز اول وجودم را سرشار از شور زندگی می کند….
و اشنایی با شما قوت قلبی شد که می شود در جمع دندانپزشکانی بود که دندانپزشک نیستند🥰
پست
سلام خانوم دکتر
باعث افتخار بندهاس آشنایی با شما.
و این رو هم همینجا بگم که منم دوست دارم روانشناسی رو…
و ممکنه یه روز راه شما رو ادامه بدم :)
براتون آرزوی بهترینها رو دارم :)