و غم.

حرم مطهر حضرت معصومه
شعر زخم - سرودۀ دکتر معصومه زارعی
منبع شعر

گاهی نفَست تندتر می‌شود، تپش قلبت شدید و شدیدتر. بغضِ ریزی نیز ممکن است همراهی‌ات کند. و چنان‌چه خوب استقبال کنی، اشک نیز مهمانت خواهد شد.

تو می‌مانی و تو :)

نه راه پیش داری، نه راه پس.
در میانۀ راهی بس دشوار گیر افتاده‌ای و راه نجاتی نمی‌بینی!
انگار در آن جاده‌ای که در حال طیّ  مسیر بودی، سدی پولادین روبه‌رویت گذاشته‌اند و تمام.

و تو. تنها.

نه می‌توانی به پیش بروی، نه می‌توانی بمانی؛ که ماندن همان قصۀ موج و آسودگی و عدم است.
باروبَندیلت را نگاه می‌کنی و آسمان را.
تصمیم می‌گیری.
مجبور می‌شوی که تصمیم بگیری.

می‌روی.
کوره‌راهی را انتخاب می‌کنی و اولین قدمت را با شک و تردید برمی‌داری.
دومی‌اش را نیز همچنین.
و به دنبال آن‌ها سومی و چهارمی و بعدی‌ها…

سرعتت رو به فزونی می‌گذارد.
خوشحال می‌شوی :)

خندان در حالِ دویدنی…
ولی یک‌آن نمی‌دانی که چه می‌شود!
و زمین می‌خوری؛
کوره‌راه است دیگر.

خودت را دلداری می‌دهی که: آری. مسیرِ سختی را انتخاب کردی و مسیرِ سخت همین زمین‌خوردن‌ها را نیز دارد.
سرِ خودت را شیره مالیدی و به قولی صدای درونت را دست‌به‌سر کردی و پاشدی…

قدم اول و دوم و إلی آخر…

وقتی دوباره زمین می‌خوری، دیگر آن صدای درون با توجیه قبلی بیخیالت نمی‌شود!
برهانِ تازه‌ای لازم است.
می‌آوری!

دست‌آویز که کم نیست!
آن هم وقتی که تو شاگرد قهرمان دنیای کلمات باشی.

خودت را راست‌وریس می‌کنی و بسم‌الله.

ولی نمی‌دانی چقدر از این زمین‌خوردن‌ها منتظرت است.

شک می‌کنی به مسیرت.
با خودت می‌گویی نکند اشتباه کرده باشم.
و صدای درونت خوشحال می‌شود!

ولی یادت می‌آید که تصمیمت را با دلت نگرفتی؛ حتی نه با عقلِ کامل.
که آن تصمیم زاییدۀ مخلوط مزخرفی از احساس و تجربه و عقل و توصیه و هزاران کوفتِ دیگر بود.

در حال فکری که باز زمین می‌خوری.

دیگر خسته می‌شوی و اعصابت خُرد.

به عقب نگاه می‌کنی.
همه‌جا تاریک است.
حتی معلوم نیست از کجا به این ناکجا آمدی!

دلت هورّی می‌ریزد!
ولی یاد “لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ” می‌افتی.
خوشحال می‌شوی که هر بار توجیهِ خوبی پیدا می‌کنی.
قدم‌هایت را برمی‌داری…

به کجا؟!


شبت بخیر، غمت نیز.

دیدگاه ها

  1. Sediqe

    سلام آقای دکتر
    نمیدونم غمی که این روزهاتون رو پر کرده و حال و هوای نوشته هاتون رو دلگیر چیه چون مهم نیست,مهم خداست که شک ندارم حواسش به بنده هاش هست و اینو بهم ثابت کرده.
    مطمئنم یکی از همین روزها به شماهم ثابت میکنه و حال دلتون عوض میشه
    امیدوارم بازهم نوشته های پر از امید و انرژی ازتون بخونیم

    1. نویسنده
      پست
  2. نسیم

    این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور

    چه بخواهی و چه نه ! میوه یک باغند

    همه را با هم و با عشق بچیین

    ولی از یاد مبر:

    پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر از یاد خدا

    و در آن باز کسی می خواند

    که خدا هست،خدا هست

    وچرا غصه؟ چرا؟؟؟

    1. نویسنده
      پست
  3. میم زارعی

    زندگی
    همون بیابونِ پر از خاره که لاجرم باید راه بری توش تا برسی به مقصد…گاهی حتی بدوی..
    و پاهات :) زخم بردارن مدام…
    خوشا اون لحظه‌هایی که از بس محو مسیری، دردِ زخم‌هاتو حس نمی‌کنی اصلا
    و خوش‌تر…اون وقت‌هایی که با این درد رفیق می‌شی..
    لاجرم!

    این غزل خیلی از دل بود :)
    خوشحالم که به دل نشسته.

    ممنونم آقای دکتر

    1. نویسنده
      پست
  4. شقایق

    خداوند: لا تقنطوا من رحمه الله
    به قول خودتون: کی دیده شب بمونه؟
    کافیه صبر کنیم. صبر اوج احترام به حکمت خداست.

    1. نویسنده
      پست
  5. سحر دربندی

    نه تو می مانی و نه اندوه
    و نه هیچ یک از مردم این آبادی
    به حباب نگران لب یک رود قسم
    و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
    غصه هم می گذرد
    آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
    لحظه ها عریانند
    به تن لحظه ی خود، جامه ی اندوه م‍پوشان هر گز………..
    «سهراب سپهری»

    1. نویسنده
      پست
  6. avat

    وقتی میشه توی رینگ بوکس دووم آورد، که دلیل حضور توی رینگ از ضربه هایی که می‌خوریم محکم تر باشه!
    فکر میکنم تمام آدماهای موفق دنیا هزار بار به راهی که انتخاب کردند شک کردند، اما چیزی که اجازه نداده اونا از مسیرشون دست بکشن هدف و معنایی بوده که توی زندگی داشتن
    به نظرم این دوره های شک کردن به مسیر و انتخاب ها برای همه وجود داره و وقتی حال روحی مون به هر دلیلی مساعد نیست تشدید میشه
    عقل همیشه آدم رو از رفتن راه های سخت و ریسک کردن دور میکنه، چون برای حفظ کردن بقا برنامه ریزی شده ، این عشق و معنا ست که باعث میشه برخلاف غرایز طبیعی تصمیم هایی رو بگیریم که سخت تر هستن و طی کردنشون هم نیاز به این داره که طول مسیر رو سختی هاشو با عقلمون حساب و کتاب نکنیم:)
    به قول شاعر:
    عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست
    عشق گوید راه هست و رفته ام من بار ها …
    امیدوارم انرژی تون زود برگرده!

    1. نویسنده
      پست
  7. محمد هادی

    من از این جمله ی: من ربات نیستم،،که موقع ارسال نظرات میبینم، خیلی خیلی کیف میکنم. خیلی برام قشنگه…
    برقص و راهتو برو با نشاط
    منم اینجام غمت نباشه
    چاکر پاکر

    1. نویسنده
      پست
  8. Pingback: این نیز بگذرد | هزار جلوه زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *