امروز را می‌نویسم

جاده قم به تهران

امروز را می‌نویسم…
امروز از دو جنبه برایم جزء بهترین روزهایم شد.

جنبۀ اول

از چند روز پیش می‌دانستم که دوشنبه روز سختی خواهد بود.

ارائۀ درس ارتودنسی. ارتو تنها درسی‌ست که علاوه بر اهمیت کم آن در کار بالینی برای یک دندان‌پزشکِ عمومی – به دلیل پیچیده‌بودن درمان‌های ارتودنسی که در نهایت بیمار به متخصص ارجاع داده می‌شود معمولاً – استادِ این درس می‌خواهد با جدی‌ترگرفتنِ آن، ارزشش را بالا ببرد!
و با توجه به شناختی که استاد از من داشت، سوابقم در این درس و حسّ حسادتِ احتمالیِ او نسبت به من – که در همان دو درمانگاهی کار می‌کنم که او هم آن‌جاست :) – معلوم بود که قضیه فراتر از یک ارائۀ معمولی‌ست.

همچنین جشن روز دانشجو نیز به همین روز موکول شده بود و اجرای قسمت صندلی داغش به من سپرده شده بود. و طبیعتاً برای تجربۀ اولم باید خیلی خوب آماده می‌شدم.

و جالب‌تر از این‌ها، پربودن هر روز عصرهای بعد از دانشگاهم بود :)

با این اوصاف من در تعطیلات هفتۀ قبل، اسلایدهای ارائۀ ارتودنسی را آماده کردم و قبل از یکشنبه، دو بار مرورشان کردم. ولی صندلی داغ، به علت گنگ‌بودنش برایم، تا لحظۀ اجرای برنامه برایم مبهم مانده بود! و نتوانستم خوب برایش آماده شوم.

از شنبه هم استارت سحرخیزی را زده‌ام و صبح‌ها ساعت ۴:۳۰ بیدار می‌شوم :)
امروز هم ساعت ۴:۲۹ بیدار شدم و البته کمتر از نیم ساعت چُرت زدم کمی بعد از بیداری.

ارائه را یک بار دیگر مرور کردم و رفتم سراغ آماده‌شدن برای حرکت.
پیاده‌روی‌های تا دانشگاه را نیز دوباره شروع کرده‌ام و در مسیر نیم‌ساعته‌اش سعی می‌کنم پادکست گوش کنم.

ارائه که خوب پیش رفت.
آن استادِ ناعزیز، گفت که خوب بود.
و گذشت.

رفتیم جشن…

قبل از صندلی داغ استرس زیادی داشتم. و حین جشن با شعرِ طنزی که یکی از دوستان آماده کرده بود، آن‌قدر خندیدم که استرس فراموشم شد!
و نوبت به من رسید :)

شروع کردم :)

و با توجه به شرایط، که تجربۀ اولم بود و فرصت زیادی برای آماده‌شدن نداشتم، به نظرم بد نبود. ولی خب خیلی خوب هم نبود.

و این مورد هم به خیر گذشت.

که البته اواسط صندلی داغ بود که استادم، دکتر شمس، یک موردی را گفت که جهت عدم ریا نمی‌نویسمش! ولی این را نوشتم که بعداً یادآوری بشود به خودم :)

و هر چقدر هم که صندلی داغ خوب نبوده باشد، همین قسمتش برایم ارزشمندش می‌کند.

بعد از صندلی داغ هم، به سمت سرویس دویدم :) به سمت دانشگاه شریف :) مدرسۀ کارآفرینی تیوان :)

که چقدر همه‌چیز جذاب بود.

دوباره رویداد مدلین ریویو بود و بحث کارآفرینی و فناوری سلامت.

دو تن از دوستانِ سحرخیزی را هم در تیوان دیدم که به اتفاق‌های خوب امروز اضافه شد.

مهدی رضایی منفرد و مهدی رسولی و مصطفی قائمی
جناب مهدی رضایی منفرد و مهدی رسولی عزیز و من!

و

جنبۀ دوم :)

دیدگاه ها

  1. سحر

    باسلام شب بر شما خوش
    متنی که مینویسم کمی طولانیه ممنون میشم که پاسخ بدین … من ترم اخر مترجمی زبان هستم بدلیل بازار کار نابسامانی که داره و هم.چنین درامد پایین احساس میکنم که باید بعنوان یک شغل نداشته باشمش 😊ولی دوسش دارم و نمیخوام رهاش کنم … خیلی جایگاه یه پزشک زو دوس دارم ولی واقعا حس میکنم توانایی خوندن ریاضی و فیزیک رو برای کنکور ندارم واین دلسردم میکنه . دندونپزشکی که برای معالجه رفته بودم پیششون گفتن که میتونم تو ی مطب تمامی کارهای دندون رو یاد بگیرم و بعد برم خارج از کشور برای دروس تئوری و مدرک البته . آذربایجان رو اشاره کردن . بنظر شما شدنیه ؟؟چون مباحث خیلی زیاده . و اینکه پروانه طبابت به چه شکل میشه آسونه گرفتنش به این شکل ؟ممنونم از وبلاگ خوبتون و همینطور انرژی های مثبتتون

    1. محمد

      بله شدنیه. ولی توصیه من خوندن دندون توهمین ایران بوسیله کنکوره. واسه نظام جدید بخونید و از محصولات حرف اخر استفاده کن.
      موفق باشی

  2. محمد

    سلام جناب قائمی عزیز
    سوالی از شما داشتم،
    به نظر شما سختی و فراغ بال حین تحصیل اجازه این را میدهد که یک رشته‌ی دیگر رو همزمان بخونیم؟ مثلا مهندسی برق رو همزمان با دندانپزشکی بخونیم!
    شاید این کار عجیب باشد اما قطعا محال نیست.

  3. محمد بامدی

    پرتوهای خورشید تا متمرکز نشوند نمیسوزانند. روی یک رشته تمرکز کنید وکار. روی چند شاخه کارکردن نتیجه نمیده. و یادت باشه همه کاره هیچ کارست.

  4. دربه در

    سلام
    من عاشق دندون پزشکی بودم …۱۶ تیر کنکور دارم…اوایل خودمو میکشتم …خییلی خوب خوندم …اما از یه جایی به بعد دیگه نخوندم …الانممم حااااااااااااااااالم از خودم بهم میخوره از خودم متنفررم …
    حس میکنم بدبخترین ادم روی زمینم که بهترین اوقات جونیمو باید اینطوری بگذرونم …
    دلم میخواد سرمو بکوبم به دیوار وقتی کسی اسم کنکور رو میاره …امیدیم ندارم امسال قبول شم…نمیدونم سال دیگه ام بتونم یا نه …گاهی وقتا وااااقعا نمیفهمم چی خوبه چی بد…چی درسته چی غلط …واااقعا عاشق دندون پزشکیم…اما با وضع الانم ابیاری گیاهان دریایی ام, قبول نمیشم…نمیدونم این یک و نیم ماهو چیکار کنم…امتحانات نهایی ام ک قوز بالاقوز …تو طول سال میگفتیم کنکور داریم نهایی مهم نیست.. حالا نه کنکوری خوندیم درست و حسابی نه به سبک نهایی…
    خواهش میکنم ازتون کممکم کنین …اینقدر روز و شبام تکراری شده و من هیچکار نمیکنم که از شدت افسردگی دارم دیونه میشممم….یادش بخیر یه وقتایی میگفتم وااای وقتم تلف شد بعد نهار مثلا…اما الان حس میکنم کل عمرمو تلف کردم…..
    به این یک و نیم ماه که امیدی نیست ،هست ؟؟؟؟؟؟

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      سلام

      اگه بهم بگید یک نکته از دلِ سالِ کنکورت بکش بیرون و بهم بگو، می‌گم که:
      تنها امید بود که باعث شد قبول بشم در دندون‌پزشکی؛ نه درس رو تا عید درست خوندم و نه واقعاً خوب پیش می‌رفتم. نتایجم نزدیک‌های کنکور تازه خوب شدن. اونم به این خاطر که ناامید نشدم و اصلاً از هدفم کوتاه نیومدم و جنگیدم.
      پیشنهادم اینه براتون که بجنگید.
      سفت وایسید و واقعاً برای رسیدن به هدفتون بجنگید.
      اون‌وقته که خدا هم نتیجۀ امید و تلاشتون رو خواهد داد…

      ناامید نباشید و بدونید که می‌شه…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *