نوشتن را دوست دارم. خواندن را نیز هم. ولی تا الان هیچکدامشان را نتوانستهام درستوحسابی پِی بگیرم.
خواندهام؛ نه زیاد، بلکه در حدّ وسعم، و از هر دری سخنی! عمیق نشدهام. شاید به این خاطر که نیافتهام آن جایی را که ارزش عمیقشدن داشته باشد. البته حدسهایی زدهام و دنبال بعضی موضوعها را گرفتهام و دربارهشان چندین کتاب خواندهام، ولی این نبوده که سِیری پیوسته را ادامه دهم تا آن خلأ عظیمی که در من، دربارۀ آن مبحث شکل گرفته، کامل پُر شود و در آن بستر به وجود آمده بشود بذری کاشت تا بعداً به ثمر بنشیند.
نشده، یا اگر هم شده، خیلی جزئی بوده و خوب به بار ننشسته است.
و نوشتهام؛ خیلی پراکندهتر و نامفیدتر از آن مطالعات درهم و برهم! که بخشیاش در همین بلاگ نمایان است.
همیشه دوست داشتم یک سیر مطالعاتی بهدردبخور را پی بگیرم و در آن پیش بروم و بروم و آنقدر بروم تا نتیجهای را که خیلی دوست داشتم بگیرم؛ برسم به آن چیزی که شاید برایم روزی رؤیا بوده است.
برسم به یک مقصدی که ارزشش را داشته باشد…
با این اعتقاد که هر چیزی درست در زمانِ مناسب خودش اتفاق میافتد، چند هفتۀ پیش در اینجا نوشتم از همایشی ملی که با ذوقوشوق فراوان در آن شرکت کردم، در حالی که حالی به وخامت آن روزهایم تاکنون نداشتهام. ولی ذوقِ آن همایش و آن مسابقه من را کشاند به سمتش.
و خب شاید از همانجا شروع شد. در جَوّی قرار گرفتم که هر چه بیشتر زمان صرفش میکنم، بیشتر دوستش میدارم :)
بحث، بحث کسبوکار است و کارآفرینی.
آن همایش،
رویدادی در حیطۀ فناوری سلامت در دانشگاه تهران (مِدلینریویو)،
شروع ثبت نام المپیاد کارآفرینی وزارت بهداشت،
و کلاسهای آمادگی برای این المپیاد در دانشگاه تهران،
و…
مسیری را روبهرویم میبینم که واقعاً برایش ذوق دارم :)
شاید همان چیزی باشد که در رؤیاهایم میدیدمش.
و خب در حال تلاشم برایش.
سیر مطالعاتیام هم معلوم شده است؛ خواندن کتابهای آمادگی برای این المپیاد.
و سیر نوشتنم هم احتمالاً رنگوبوی این مباحث را خواهد گرفت.
جهت آمادگی برای این المپیاد، در دانشگاهمان گروهی تشکیل دادهایم برای خلاصهنویسی کتابها، و هر فرد بخشی از آن را بر عهده دارد.
من قسمتی از کتاب زیر را باید خلاصه کنم:
مقدمه
- کارآفرینی آموزشدادنیست.
- یک کارآفرین موفق -> محصول نوآورانه و ممتاز تولید میکند. محصول: کالاهای فیزیکی، خدمات و ارائۀ اطلاعات.
- ۳ افسانۀ رایج ولی غلط:
- شرکت توسط فرد تأسیس میشود. [تیم شرکت را تأسیس میکند.]
- عامل کلیدی موفقیت کارآفرینان، کاریزماست. [بیش از کاریزما، نیاز به فن بیان، مهارت استخدام و مهارت فروش دارند.]
- ژنی به نام کارآفرینی داریم. [کارآفرینی آموزشدادنیست.]
- دلایل موفقیت MIT در تربیت کارآفرینان:
- هوش بالای دانشجویان نیست.
- وجود آزمایشگاهها و فناوریهای خفن نیست.
- دلیل اصلی، ترکیبی از روح و مهارت است. وجود فرهنگ ایجاد شرکت.
- عامل عمده -> داشتن ذهنیت کار گروهی است. ایجاد جوّ رقابتی.
- دو نوع کارآفرینی داریم:
- در سازمانهای کوچک و متوسط
- یک نفر شاید به همراه نزدیکانش (احتمالاً خانواده) برای خدمت به بازار محلی.
- پاداش آنها در درجۀ اول -> استقلال شخصی و جریان نقدی.
- نیاز به جمعآوری پول زیادی ندارد. وقتی پول مورد نیازش جمع شد، به سرعت موجب افزایش درآمد و ایجاد شغل میشود.
- میتوانند از لحاظ جغرافیایی پراکنده باشند.
- غیرقابل مبادلهاند: نمیشود برای کاهش هزینهها به جایی دیگر منتقلشان کرد.
- غالباً خدماتیاند، یا فروشندگان محصولات شرکتهای دیگرند.
- تمرکز آنها بر بازارهای محلی، عامل کلیدی متمایزکننده است.
- در سازمانهای مبتنی بر نوآوری
- پرریسکتر و بلندپروازانهتر.
- خدمت به بازارهای فراتر از محلی. فروش در سطح جهانی یا منطقهای.
- معمولاً برای حمایت از برنامههایشان -> فروش سهام.
- بیشتر علاقه به خلق ثروت تا علاقه به کنترل.
- مزیت رقابتی قابل توجهی باید داشته باشند به وسیلۀ فناوری، پردازش و مدل کسبوکار.
- اغلب کندند ولی وقتی توجه مشتری جلب میشود -> رشد چشمگیرتر.
- علاقه شدید به رشد گسترده.
- قابل مبادله.
- گاهی برونسپاری کامل؛ البته در صورت رقابتیترشدن کسبوکار.
- از لحاظ جغرافیایی کمتنوعاند. و بیشتر در اطراف خوشۀ نوآوری متمرکز شدهاند.
- کسب درآمد -> زمانبر.
- در سازمانهای کوچک و متوسط
- نوآوری = اختراع * تجاریسازی
- در نوآوری، هم اختراع باید باشد و هم تجاریسازی. یکیشان نباشد، نوآوری هم نیست.
- که البته ممکن است اختراع از یک جای دیگر بیاید. مثلاً موس قبلاً اختراع شده بود، اپل تجاریسازیاش کرد.
- کارآفرین در درجۀ اول در مقام عامل تجاریسازی عمل میکند.
- نوآوری به فناوری محدود نمیشود؛ میتواند انواع گوناگونی از جمله: فناوری، پردازش، مدل کسبوکار و موقعیت داشته باشد.
- مثلاً گوگل و آیتیونز -> نوآوری در مدل کسبوکارند.
دیدگاه ها
قطعا پیدا کردن مسیر حتی به صورت موقت خیلی حس خوبی داره برای هر کسی. حس اینکه داری برای یه هدف تلاش میکنی و میدونی به چی میخوای برسی. برای منم دعا کن که هر چه زودتر پیدا کنم راهمو:)
پست
پیدا میکنی رفیقم :)
تو نیز من رو دعا کن…