دوباره دچار شدم به وضعیتی که میام و مینویسم و منتشر نمیکنم، مینویسم و نصفه میمونه.
این نوشته جهت مقابله با این وضعه و به احتمال زیاد چیز دیگهای ازش درنمیاد!
خب.
داشتم به این فکر میکردم که چرا دارم جوری رفتار میکنم که انگار خودم نیستم. تا کِی قراره جوری باشم که مقبول باشم؟! بیخیال.
من خودمم. همین.
داشتم به این فکر میکردم که چرا نمیتونم رؤیاهام رو واضح ببینم. که چرا نمیتونم خودم رو مثلاً در ۳۰سالگی ببینم. که تا کِی میخوام بدون یک هدف واضح پیش برم.
سخته.
خیلی از اوقات، نداشتن یک هدف دقیق، انرژی و انگیزه رو از من میگیره و متوقفم میکنه.
نمیخوام اینطور باشه.
داشتم دنبال ریشۀ این هدفِواضحنداشتن میگشتم…
رسیدم به این که احتمالاً میترسم.
میترسم و حواسم نیست.
میترسم و از نترسیدن میگم. از حسّ بدم نسبت به ترسیدن میگم.
خب احتمالاً میترسم. میترسم از این که مبادا به هدفی که دارم تعیین میکنم، نرسم. مبادا رؤیایی که دارم به خاطر شرایط محیطی و یا تغییر نظر خودم به هیچ ختم بشه.
میترسم که نشه.
این ترس، این فکرهای منفی، این حسّ بد،
نمیذاره درست قدم بردارم.
نمیذاره درست فکر کنم.
اذیتم میکنه.
تصمیم گرفتم در هر برههای اینقدر هم به آینده فکر نکنم. اینقدر هم غصۀ آینده رو نخورم…
تصمیم گرفتم در هر برههای اون کاری رو بکنم که میدونم درسته؛ با عقلِ ناقصِ همون موقع.
تصمیم گرفتم هدف تعیین کنم. بدون ترس. بدون ترسِ نشدن و نرسیدن.
هدف تعیین کنم و فرض رو بر این بذارم که میشه و میتونم،
و محکم قدم بردارم.
اینطوری بهتره.
حداقل در حرکتم.
که اگر منتظر شرایط استِیبِلی باشم تا بتونم هدف تعیین کنم و خودِ آیندهم رو واضحتر ببینم، متوقف میشم. همون رکودِ مزخرف.
نمیذارم اینطور بمونه.
نمیذارم.
با ذهنِ محدودِ الانم تصمیم میگیرم، مقصد تعیین میکنم،
و حرکت…
همین.
دیدگاه ها
سلام
خیلی مواظب این روزهاتون باشید…
خیلی فکر کنید! بیشتر از همیشه
امیدوارم بهترین مسیرها رو پیدا کنید…
امیدوارم در۳۰سالگی به بایدها و نبایدهای گذشته دچار نشید…
پست
سلام خانم ربیعی
متشکرم از لطفتون.
امیدوارم شما نیز بهترین تصمیمها رو بگیرید و بهترین هدفها رو انتخاب کنید.
و این تصمیمها و هدفها به بهترین مقصدها ختم بشن.
شاد باشید و راضی :)
ترس، با همهی بدیهاش یه خوبی بزرگ داره! اونم اینکه هنوز میتونیم فکر کنیم!
پست
حس میکنم جملهت سنگینه!
خیلی درکش نکردم!
ولی خب باترسفکرکردن زیاد قشنگ نیست!
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم
هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
موج ز خود رفته ئی تیز خرامید و گفت
هستم اگر میروم گر نروم نیستم
پست
ممنون.
عالیست :)
از ترسیدن، نترسید.
ترس از آینده، بخاطر مبهم بودنش، چیزیه که در نهاد همه ما وجود داره!
برنامه ریزی، هدف گذاری و ریسک پذیری میتونه از ترسمون کم کنه.
موفق باشید.
پست
ممنونم از تأکیدتون.
سعیم رو میکنم :)
ترس این کلمه سه حرفی کاش تو جونمون ریشه نزنه.
پست
کاش…