سلام
باز هم دلم میخواد بنویسم. چندتا چیز هستن که باید ثبت بشن. یه حس دوستداشتنی نسبت به وبلاگم دارم و دوست دارم همینجا خیلی چیزها رو ثبت کنم. نوروز و تعطیلاتش گذشت. امیدوارم خوب گذشته باشه واسه تو. برای من پر از ماجرا بود! هم خوب، هم بد. بیشترش خوب بود البته. از سفرهای طولانیمدت تا تجربههای جدید… تا تصمیمهای جدید و متفاوت… تا شناخت بیشتر نسبت به خودم و…
بازم بهم اثبات شد که همین در حرکت بودنمه که لذت داره برام. حتی در اتفاقات بد هم وقتی در حرکتم، کمی از حس بدم کم میشه.
اینم بگم که حتی حرکت در جاده رو هم دوست دارم. تو جاده بودن و نگاهکردن به مسیر برام پر از انگیزهاس. خیلی خوب میتونم فکر کنم. افکارم بال و پر میگیرن و واسه خودشون مسئله طرح میکنن و حل میکنن و… خیلی لذت داره برام.
شاید به خاطر اینه که خیلی زیاد در مسیرها بودم. از دورۀ راهنمایی که اومدیم تهران، تا آخر دبیرستان، همیشه مدرسه دور بوده از خونهمون. گاهی از منطقه ۱۵ به ۸. گاهی از خاوران به افریقا. گاهی از خاوران به چهارراه لشکر. گاهی از خاوران به سردار جنگل. بعد از دانشگاه هم که دو سال از قم به قوچان. و بعدش قم به تهران!
یادمه سال چهارم دبیرستانم، ۴ ساعت در روز در راه بودم. ۲ ساعت رفت. ۲ ساعت برگشت. چندتا واحد مطالعاتی داشتم تو اتوبوسهای BRT :)
گذشت.
از عید بگم. از این دو هفته.
– ۲ تا کتابِ نیمهکاره تموم شد؛ کتاب سفر زندگی از هالیس و کتاب صوتی کیمیاگر از کوئلیو.
– تجربۀ گوشکردن به کتاب صوتی در پشت فرمون هم برام جالب بود!
– سفر به اصفهان، بندرعباس، قشم، یزد.
– سفرِ تنهایی به تهران، قم، قمرود.
– پیوستن به بچههای جهادی. تجربۀ اول اردوی جهادی با کلی خاطرۀ خوش. روزهای افسانهای!
– گرفتن کلی عکس. و لذت ثبت لحظات خوش و صحنههای خوش :)
– سفر به قوچان و پیوستن به خونواده.
– تجدید دیدار با اقوام. البته همه رو نشد ببینم :(
– سفر به مشهد. دیدار امام رضای گل :)
– سفر به گلمکان و بهدرکردن ۱۳.
– برگشت به تهران.
– کمی درد و رنج.
البته بگم که پست دیشب و اونهمه غر، نتیجۀ خستگی زیاد بود و البته کمی رنج. و اینجور رنجها همیشه هستن! گاهی مستترن. از شکلی به شکل دیگه هم منتقل میشن. ولی هستن. در هر دورهای، به گونهای! گاهی فقط من کم میارم و غر میزنم. ولی در نهایت تصمیم میگیرم وایسم. بجنگم؛ البته جنگ با معنای خوبش، در پی یافتن راه حل رفتن، در پی درستکردن شرایط بودن.
یادم رفت بگم. تم امسال هم انتخاب شد:
«آمادهشدن برای شروع فصل دوم زندگی»
علاوه بر کلی تغییر واسه امسال، برای شروع، مسیر کتابخوانیم عوض شد. در منوی کناری سایت میتونید ببینیدشون.
در این مسیر و در حین مطالعات، قطعاً خواهم نوشت. بیشتر و بیشتر.
شاید یکم پررویی به نظر برسه. ولی تعارف که نداریم. فصلیست که باید هر کسی در زندگی، یه موقعی، شروعش کنه. چه بهتر که اصولی شروع شه. مطالعۀ کتاب قطعاً یکی از بهترین راههای آمادگی برای فصل دومه.
پس میخوانم. با همان سعیی که گفته بودم؛ هر دو هفته، یک کتاب.
دیدگاه ها
سلام خوشحالم مصطفی برای این اتفاقات خوبی که برات در طی این دو هفته رخ داده، امیدوارم همیشه در حرکت باشی یه درونی چه بیرونی
شادزی
پست
سلام علیرضاجان
ممنونم ازت. حضورت حس خوب میده بهم :)
من هم همین آرزوی قشنگ رو برات میکنم.
در حرکت باش :)
منم وبلاگ شما رو دوس دارم.
یکی از علائم ظاهری اونهایی که بهره هوشی خوبی دارن علاقه به قدم زدنه. امیدوارم در بهترین و زیبا ترین مسیر قدم بزنید.
یه پیشنهاد، اگه صلاح دونستید و وقت داشتید یه خلاصه ای از کتابهایی که مطالعه کردید رو هم در زیر دسته ی کتاب، بنویسید. مثلا موضوع اصلی کتاب چیه و به درد چه افرادی میخوره و اینا.
موفق باشید
پست
لطف داری رفیق :)
با این که هوش درستودرمونی ندارم، ولی قدمزدن رو دوست دارم. اخیراً هم علاقۀ خیلی خیلی بیشتری بهش پیدا کردم؛ هندزفری میزنم و فکر…
ایدۀ خوبیه در مورد کتاب نوشتن. حتماً بهش فکر میکنم و امیدوارم بتونم عملی کنمش.
آرزومند خندههای از تهِ دل :)
سلام آقاى دکتر
چه خوب که اتفاقات رو ثبت میکنین!
چقدر انرژى داشتین که این همه سفر پشت سر هم رفتین ایشالا همیشه به سفر و دلخوشى!
راست میگین این رنج ها همیشه هستن ولى یک جایى دیگه تحملشون سخت میشه. آدم خسته میشه از جنگیدن یا حتى از کنار اومدن! چون بعضى چیزها با جنگیدن درست نمیشن حتى بعضى وقت ها جنگیدن حالمون رو بهتر نمیکنه این جور وقت ها مجبور به پذیرش میشیم! چیزى که شاید آسون تر از جنگیدن به نظر برسه ولى به مراتب از اون سخت تره!
پست
سلام خانم عظمتی
از وقتی گزارش سال ۹۶ رو نوشتم، مشتاق شدم ادامه بدم این روند رو.
امروز هم یه دفترچه، از این پرفراژدارها خریدم واسه ثبت موفقیتهای کوچیک طول روز. هر روز رو به این شکل ثبت کنم، کاغذش رو بِکَنَم و بندازم داخل یه صندوقی، قلکی، چیزی! به توصیۀ شعبانعلی. اینطوری هر وقت نیاز داشتم، میرم سراغشون و انرژی میگیرم.
حتی اون پذیرش رو هم میشه به سمت یه نوع جنگ متمایل کرد. پذیرشی که اثری از کمآوردن و جازدن توش نباشه. از موضع قدرت پذیرفتن.
امیدوارم شما هم دلتون خوش باشه همیشه :)
ممنون مطالب خوبی بود
پست
ممنونم از لطفت :)
واقعا عالی بود