تصمیم‌گیری بر اساس ترس‌هایت، رؤیاهایت، یا…

تصمیم گیری

از زمانی که در فایل دیر‌آموخته‌های آقای معلم، در مورد زندگی بر اساس «تعقیب رؤیاها» یا «فرار از ترس‌ها» خواندم و این مطلب را در روزنوشته‌هایش دیدم، تا همین چند روز گذشته، تمام تلاشم را می‌کردم تا در تصمیم‌هایم، حتی کوچک‌ترینشان، جوری رفتار کنم که خودم را در تعقیب رؤیاهایم ببینم، نه این‌که به خاطر ترس کاری را انجام دهم.

رؤیا یا ترس...!؟

خیلی خوب جواب می‌داد. حس می‌کردم در حال پیشرفت هستم. حس خوبی هم داشت. البته حس خوبی هم دارد.

وقتی در تصمیم‌هایی مثل رفتن به سراغ کار در درمانگاه در دوران تحصیل، یا خرید فلان کتاب، وقتی می‌دانم به تهِ موجودی حسابم نزدیک می‌شوم، به ترسیدن از کم‌آوردن هنگام کار و نداشتن مهارت و همچنین ترس از بی‌پولی فکر نمی‌کنم، احساس قدرت می‌کنم. و کیست که این حس را دوست نداشته باشد!؟

ولی اخیراً برایم اتفاقاتی افتاد و در جریان زندگی در برابر تصمیم‌هایی قرار گرفتم که نمی‌توانستم از این روش استفاده کنم. یعنی هم اینکه خوشم نمی‌آمد بر اساس فرار از ترس‌هایم تصمیم بگیرم، و این‌که نمی‌شد به تعقیب رؤیاهایم بروم.  که هر دو برایم آزاردهنده بودند و مشکلاتی را سبب می‌شدند که جبران‌ناپذیر بودند.

روزها درگیر بودم. می‌نوشتم، با خودم حرف می‌زدم، با معدود افرادی مشورت می‌کردم، استراحت می‌کردم، و باز دوباره…
دلشوره و آشوبی در من برپا بود. هم شور و شوق و هم ترس و وحشت…

در نهایت به نتیجۀ خوبی رسیدم.
البته می‌دانی حتماً. این نظر من است و می‌تواند کاملاً غلط باشد و تو هم در به‌کارگیری‌اش مخیّر هستی.

دوست دارم جملۀ آقای معلم را این‌گونه بازنویسی کنم:

در زندگی‌ات هم می‌توانی بر اساس «فرار از ترس‌هایت» تصمیم بگیری و هم «تعقیب رؤیاهایت». که البته راهِ دیگری هم وجود دارد: برای خدا زندگی کنی.

نمی‌گویم من این‌گونه زندگی می‌کنم یا کرده‌ام؛ که فقط کمی به سمت آن قدم برداشته‌ام. و می‌گویم گاهی نمی‌شود که فقط به دنبال رؤیاها برویم. گاهی باید از خود بگذریم. از رؤیاهایمان رد شویم. گاهی به جای رؤیاهایمان باید رؤیاهای دیگران را بگذاریم.

من در این اتفاقاتی که در طول یکی-دو هفتۀ گذشته برایم افتادند نتوانستم به سمت رؤیاهایم بروم، ولی وقتی به ذهنم رسید که: عه! مصطفی. تو می‌توانی جورِ دیگری هم تصمیم بگیری! غصه ندارد که. راه سوم را ندیده بودی!

البته شاید بگویی که این هم می‌تواند رؤیا باشد. یعنی دیدن خدا در تصمیم‌هایمان هم می‌تواند رؤیا باشد. ولی حتی اگر بتوانی خدا و صراط مستقیمش را به این وضوح، خوب، ببینی و خوب‌بودنش را از همان اول مسیر درک کنی، که چه بهتر. ولی برای منی که فقط ندای گنگی از درونم به این راه می‌خوانَدَم، نمی‌توانم این مورد را در دستۀ رؤیاهایم بیاورم و اگر هم می‌توانستم، دوست دارم که با جداکردن این مورد تأکید بیشتری رویش داشته باشم.

خلاصه این‌که از وقتی این راه را دیدم و پیدایش کردم، دوست دارم بیشتر در این مسیر قدم بزنم و بیشتر لذت ببرم. راستش را بخواهی آن لذت و احساس قدرتی را که در تعقیب رؤیاهایم می‌دیدم و گه‌گاه هنوز می‌بینم، الان کمی بیشترش را در این راه سوم پیدا می‌کنم.

دیدگاه ها

  1. فاطمه عظمتی

    سلام آقای دکتر
    این که ذهن خودتون رو محدود نمیکنین خیلی قابل تحسینه! حتی وقتی کسی که برای شما در جایگاه “آقای معلم” قرار گرفته، تاکید داره که راه سومی وجود نداره، ذهن شما راه سوم رو خلق میکنه!
    جمله ای که بازنویسی کردین خیلی قشنگه. زندگی کردن برای خدا خیلی شیرینه! البته گاهی هم سخت میشه اما خوبیش اینه که ناامیدی در این راه معنایی نداره. به نظر میاد این راه تلفیقی از تعقیب و فرار باشه! تعقیب اهداف صحیح برای پیشرفت در مسیر خدایی و فرار از ترس و ناامیدی و هر چیزی که ما رو از مسیرمون دور میکنه.
    به نظرم فرار چیز بدی نیست و لازمه زندگیه حتی گاهی از امور حیاتی و نجات بخشه!

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      سلام خانم عظمتی
      بسیار لطف دارید. ممنونم.

      در مورد سخت‌بودن مسیر هم قبول دارم. همین اول مسیر هم سخته حتی! جوری که مواقعی که می‌خوام ادامه ندم کم نیستن :) ولی یه نگاهِ دوباره به مسیر رؤیاها و این مسیر سوم و مقایسۀ اون‌ها، انتخاب رو راحت می‌کنه؛ فقط می‌مونه حرکت‌کردن در مسیر…!

      و با توجه به گفتۀ شما، تلفیق خوبی به نظر میاد.

      در مورد فرار هم درسته که لازمۀ حیاته گاهی، ولی ترجیح من همچنان عدم به‌کاربردنش در تصمیم‌هامه؛ احساس ضعف می‌ده بهم.

      متشکرم :)

  2. فرجادي كيا

    سلام آقای دکتر
    خوشحالم که بعد از مدت ها دوباره مینویسید
    راستش اساسِ اکثر جملاتی که تو کتاب های موفقیت و کانال ها و غیره خوندم خودمحوری هستش و آدم وقتی اون ها رو میخونه اونقدر مجذوب حرف های قشنگ و رنگارنگشون میشه که جایی برای فکر کردن به دیگران نمیمونه. نه اینکه بگم با حرف هاشون مخالفم نه
    اما به نظرم بعضی از جمله ها و حرف ها قابلیت تغییر رو دارن. همیشه همه ی مسائل رو نمیشه از یک زاویه دید. زوایای دیدِ دیگری هم هستن که به همون اندازه درستن و منطقی.
    نوشتتون تلنگر خوبی بود. درسته ؛ گاهی نمیشه دنبال رویاهای خودمون باشیم ، گاهی باید در مسیر رویاهای دیگران قدم برداریم …
    این جمله همیشه یادم میمونه
    ممنون
    موفق باشید

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      سلام خانم فرجادی‌کیا
      ممنونم ازتون. و من هم خوشحالم که همچنان می‌خونید اینجا رو :)
      خیلی موافقم باهاتون. مطالب انگیزشی و به قول خودم برایان تریسی‌وار (!) کم نیستن و افرادی هم که از این راه‌ها می‌خوان پولی دربیارن همینطور در حال افزایشن. و به نظر من هم مطالبشون می‌تونه فقط برای مدت کوتاهی انگیزه بده به آدم، و زود اثرش از بین می‌ره.

      البته من شعبانعلی رو جزء این دسته نمی‌دونم. که خودش هم نظرش راجع‌به اون مطالب، تقریباً همینه. و جمله‌ای که از ایشون نقل کردم، مربوط به دیرآموخته‌های ایشونه که شامل مطالبی می‌شه که خودش با جون و دل قبول داره. که خب می‌تونه نظرش با من و شما متفاوت باشه.

      باز هم تشکر می‌کنم.
      موفق‌تر باشید.

  3. سحر استم!

    سلااااااااام
    خیلی خیلی خوشحالم که این احساس قدرت دنبال کردن رویاهاتون رو دارید
    باشد که ماهم رستگار شویم :)

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      سلام خانم شاکر
      منم خوشحال بودم! تا اینکه راه سوم خودنمایی کرد :) و کلاً اوضاع تغییر کرد…
      باشد که رستگار شویم :)
      ممنون که سر می‌زنید.

  4. Vahide

    آقای دکتر بنظر من اینکه بگیم مطلق دوراه وجود داره غلطه..توی زندگی هرکس حتی اگر بهترین تصمیم گیرنده مهم باشه راه اونقدر هموار نیست ک بتونه ب دنبال همه رویاهاش بره..گاهی شاید نتونیم با ترس هامون روبرو بشیم اما میتونیم بسادگی از کنارشون عبور کنیم ،بدون واهمه..اما مسئله هم در خصوص ردیابی رویاها اینه ک شاید مهم همون قدم برداشتن در مسیر رویاها باشه تا حدی ک بخودمون بگیم من سعی خودم رو کردم.. ما نمیتونیم مامور ب نتیجه باشیم..و قرار نیست همیشه رسیدنی هم باشه..و اون راه سوم ک انتخاب کردید..قطعا بهترین راهه..چرا ک اگر بتونیم در مسیرش باشیم هم توانایی روبروشدن با ترس هامون رو خواهیم داشت و هم قدرت و اراده ردیابی رویاهامون رو ..

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      سلام خانم دکتر
      باعث خوشحالیه که میاید اینجا :)
      البته آقامعلم دنبال‌کردن رؤیاها و فرار از ترس‌ها رو دو سرِ یک طیف می‌دونه و خب ما در این بین در نوسانیم. و همینطوره که واقعاً گاهی نمی‌تونیم رو به سمت رؤیاها باشیم و به ناچار باید به قول شما فقط از کنار ترس‌ها بگذریم.
      در این اتفاقاتی که در متن گفتم برام رخ داده، دیگه امکان تعقیب رؤیاها نبود واقعاً و باید سراغ راه سوم می‌رفتم.
      امیدوارم بتونیم در این مسیر قدم برداریم تا همونطور که گفتید، توانایی رفتن به هر دو طرف اون طیف رو داشته باشیم.
      ممنونم ازتون.

  5. Adel

    سلام و صبح بخیر آقای قائمی عزیز ;)
    امیدوارم که همیشه خوب و سلامت باشید.
    خیلی نوشته عالی و خوندن اون لذت بخش بود.
    راستش من زیاد ایمانم به خدا قوی نیست. چون هنوز به این باور نرسیدم که کدام دین درست میگوید. درک میکنید دیگه!
    ولی به این شک ندارم که خدا وجود دارد و همیشه سپاس گذارش بودم.
    امام صادق می فرماید: به هیچ چیزی نظر نکردم، مگر آنکه قبل از آن چیزی و بعد از آن چیز و با آن چیز خدا را دیدم.
    واییی!!! راستی الان دیدم اسم من رو در قسمت دوستان ثبت کردید. خیلی ممنون. واقعا باعث افتخاره.
    موفق و پیروز باشید.

    1. نویسنده
      پست
      مصطفی قائمی

      به‌به عادل جان عزیز.
      سلام، خوبی رفیق؟
      ممنونم که همیشه لطف داری :)
      درک می‌کنم. خوبه که نظرت رو راحت بیان می‌کنی. ولی به نظرم زودتر برو سراغش و مطالعه و تجربه کن. که بالاخره بتونی قطعی در موردش نظر بدی. یا حداقل راهتو انتخاب کنی.
      حدیث قشنگی نوشتی. ممنونم ازت.

      و ضمناً رفیقیم دیگه :)
      اسمت باید اونجا باشه :)

      ممنونم و همچنین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *