دور افتادهایم… میون این همه شلوغی، این همه وهم، این همه سرگرمی،
به کجا داریم میریم؟ این همه عجله چیه؟ چرا؟ مقصد کجاست؟ حواسمون به مسیر هست اصلاً؟
گاهی بنا بر صلاحدید خودمون، راهی رو انتخاب میکنیم و اونقدر مصّریم که این راهی که من انتخاب کردم، بهترینه. اصلاً صراط مستقیم همینه. بقیه هم، خیلیهاشون، اشتباه میرن.
بعد از گذشت مدتی، وقتی قسمت مهم اون مسیر رو طی میکنیم، میبینیم که نه… این اون راهی نیست که فکرشو میکردم. اینجا مال من نیست. من به اینجا تعلق ندارم.
وقتش نیست برگردیم به خودمون؟ وقتش نیست یه بازنگری داشته باشیم به کارهامون؟
خودمونو گم کردیم. همهش در حرکتیم و یه لحظه به فکرمون خطور نمیکنه که شاید حرکتمون روی محیط یکسری دایرهاس. داریم درجا میزنیم.
کاش زود بفهمیم. کاش زود بفهمیم و این اشتباه رو کتمان نکنیم. میدونم پذیرفتنش سخته. ولی باید یه جایی، بالاخره، سفت وایسیم.
دوباره از صفر شروع کنیم، ولی با کلی تجربه.
برگردیم به خودمون.
آقا جان! خودمونو گم کردیم.
داریم اشتباه میریم.
حقیقت یه جا دیگهست. مسیر یهجور دیگه.
خودمون و خدا رو دریابیم.