بعد از ۴ سال، میتونم خودم رو در جایی ببینم که مدتها از تصوّرش شونه خالی میکردم. تصور مصطفی قائمیای که دندانپزشک شده و با روپوش سفید در درمانگاه مشغول به فعالیت درمانیست.
عکس بالا رو امروز گرفتم.
و اونجا بودم. نشسته بودم روی صندلی دندانپزشکی در درمانگاه.
خودم بودم.
این من بود که دندانهای یک مراجعهکننده رو جرمگیری کرد و چند دقیقه بعدش نشست و متمم خوند. این من بود که دو روز قبل، وقتی بیماری نبود، مشغول خواندن رمان هویت شده بود.
شاید اون تصوری که از یک دندانپزشک و تصوری که از شغل دندانپزشکی داشتم اشتباه بوده یا حداقل بخشیش غلط بوده. ولی میدونم که همچنان اول راهم و به حرکت در همین مسیر باید ادامه بدم.
افکار جدید و امیدبخشی به ذهنم میرسند:
یک دندانپزشک میتونه فقط یک دندانپزشک نباشه. کسی باشه که دغدغۀ دیدن لبخند رضایت یک مراجعهکننده، براش مهمتر از درآمد باشه. کسی باشه که فراتر از یک دندانپزشک روی مراجعانش تأثیر میذاره. کسی باشه که…
باید مسیرهایی اینچنینی رو برای خودم شناسایی کنم که با قدمزدن در اونها بتونم به رضایت بیشتری برسم. و همینطور در همین مسیرهایی که حس میکنم درست هستند، شروع به حرکت بکنم.
دیدگاه ها
واقعاً دمت گرم ❤️❤️ و چه دندان پزشک متفاوتی میشه اون فردی که طرز فکرش زمین تا اسمون با بقیه فرق میکنه و این میشه تمایز… و چقدر جایی اینجور پزشک ها در مملکت خالیست
پست
سالارجان خوشحالم که میای اینجا :)
ممنونم.
امیدوارم بتونم به روزبهروز به سمت اون مسیر زیبا حرکت کنم.
امیدوارم که محیط تأثیر زیادی روم نذاره.
امیدوارم نویز نظرات بعضی اطرافیانِ نهچندان دلچسب، inner voice منو ساکت نکنه :)
وای ک من چقد ارزونه دندون پزشک شم:)))س روز دیک کنکوره و چیزی نمونده…..
پست
موفق باشی آیدا خانوم.
ایشالا نتیجۀ تلاشهاتو بگیری :)