نتایج جست و جو برای: فکر

نهایت خواسته‌ها

چند روز پیش مطلبی رو از کتاب “سیصدوشصت‌وپنج روز در صحبت قرآن” در اینجا می‌خوندم. به نظرم جالب رسید. مدت‌هاست ذهنم، متأسفانه یا خوشبختانه، همیشه به دنبال یک هدف بزرگ می‌گرده. هدفی که بشه در رفتن به سمت اون، لحظه‌لحظۀ زندگی رو، به بهترین شکل گذروند. هدفی که من رو پُر کنه. هدفی که تموم …

مسیر بس طولانی است و راه ناهموار

بزرگ میشیم. ناگاه خودمونو وسط یه مسیر میبینم. به پاهامون نگاه میکنیم، دارن قدم برمی دارن. چشمامون به جلو، فکرمون متمرکز، دلمون محکم… یه گوشه ای از ذهنمون درگیر این میشه که خب کجا؟ این پاها کجا دارن میرن؟ فکرمون متمرکز روی چیه؟! چشمامون به کجا خیره اند؟ بالاخره لحظه ای میرسه که در برابر …

من جا موندم!؟

آغاز سفر کربلا

حدوداً یکسال گذشته. چقدر این یکسال پرماجرا بود. خیلی اتفاق‌های خوب و ناخوب برام افتاد. اتفاق هایی به بزرگی دردهای این روزهام، به بزرگی بغض های این روزهام. دوستانم رفتند. چند نفری الان در راه کربلایند… پنج سال از ورودم به دانشگاه می گذره. ۳ سال اول بچه ها می رفتن کربلا و من حس …

رؤیایم کجاست؟ چرا سر جایش نیست؟

داشتم نوشته های محمدرضا در موضوع «نامه به رها» را از ابتدا تا آخرش می خواندم که به نوشتۀ “قدر رؤیاهایت را بدان” رسیدم. در میانۀ روز هستم تقریباً. چشمانم را بستم. خواستم تصورش کنم… همان لذت وصف ناشدنی را. همانی را که محمدرضا به فرزند نداشته اش توصیه می کند. همان رؤیا را. رؤیایی …

و باز هم نشیب. و هی نشیب.

دلم گرفت که. کاش می دونستم اوضاع از چه قراره. کاش دلیل این درد رو پیدا می کردم. شاید هم می دونم. نمی دونم. هر چی که هست نمیذاره پیش برم. هر از چند گاهی میاد و میبنده جلو رومو. متوقفم میکنه. خواستم از ارائۀ امروزم بنویسم. در مورد آیندۀ دندان پزشکی بود. ولی حوصله …

تصمیم گیری بر اساس هیچ!

هفتۀ اول دانشگاه بود که یکی از دوستان ورودی جدید رو دیدم که از من در مورد آدرس سلف دانشگاه پرسید. من هم که دوست دارم با آدم های زیادی آشنا بشم، سر صحبت رو باز کردم و از رتبه و بحث های اولیه پرسیدم ازش. میون صحبت ها بودیم که از من پرسید: «دورۀ …

کمالگراییِ مسبب نقص

عنوان رو خواستم خوب انتخاب کنم ولی نشد! یکم به متضاد کمالگرایی فکر کردم و سرچ؛ کامل و ناقص مخالف همند و فکرکنم کمال و نقصان هم همینطور و تهش به این عنوان رسیدم! بگذریم! دارم کتاب مدیریت زمان از برایان تریسی رو میخونم. قبلا هم گفتم که از این کتابهای تریسی‌وار خوشم نمیاد. بیشتر …

شاید آروم شم. شاید.

اومدم بنویسم. اصلا انتظارشو نداشتم. چه وضعیه آخه؟ قرار نبود اینطوری تموم شه. این رسمش نیست که آدم رو تشنه کنه، تشنه و تشنه تر… بعد روزها و ساعت ها انتظار و صبر و دلخوشی به اینکه بالاخره یکی پیدا شد تا حرفهای دلم رو بزنه، یکی پیدا شد که اون درد نامفهوم وجودم رو …

شروع چالش سحرخیزی و جنگ با خواب نامناسب :)

میگه که سحرخیز باش تا کامروا شوی! گاهی وقتی به موضوع سحرخیزی و صبح زود بیدارشدن فکر می کنم، یاد صحبت اشکان خطیبی در تکانه می افتم. ایشون در سخنرانی ای که داشتن که بیشتر نصیحت بود، بر بیدار شدن در صبح زود تأکید کردن و گفتن: «انگار همۀ اتفاق های مهم جهان صبح میفته!» …

سعی دارم باز هم آغاز کنم

سلام ترم جدید شروع شده و یک هفته از آغازش گذشته. هفتۀ شلوغی بود. برنامۀ خاصی برایش نداشتم و این کار را سخت تر کرد. از خواب های بی برنامۀ شب و در طول روز و خستگی در دانشگاه گرفته تا نداشتن بیمار برای عصب کشی به دلیل کم کاری خودم و نرفتن دنبال بیمار. …