خواستم عنوان این پست را اینطور بنویسم: “انگار کلیت ماجرا را فهمیدهام.” که دیدم شاید ادعایی گزاف باشد؛ پس “گوشۀ کوچکی” را به آن اضافه کردم.
آرشیو ماهانه: بهمن ۱۳۹۶
دور افتادهایم… میون این همه شلوغی، این همه وهم، این همه سرگرمی، به کجا داریم میریم؟ این همه عجله چیه؟ چرا؟ مقصد کجاست؟ حواسمون به مسیر هست اصلاً؟ گاهی بنا بر صلاحدید خودمون، راهی رو انتخاب میکنیم و اونقدر مصّریم که این راهی که من انتخاب کردم، بهترینه. اصلاً صراط مستقیم همینه. بقیه هم، خیلیهاشون، …
داشتم به دوستم فکرمیکردم. به دستهای از دوستانم. تغییر کردهاند. یکدفعه. البته یکدفعهبودن، نمای بیرونی این تغییر محسوب میشود و در دل خود روزها و ماهها و سالها اتفاق و تصمیم کوچک را شامل میشود که من آن را خیلی وقت بعد متوجه شدم. آن هم با دیدن یک عکس، شنیدن یک جمله، دیدن یک …
در میان هایوهوی این شهر شلوغ، گاه باید تنها شد و تنها نشست و قهوهای نوشید، و کمی نوشت… کافهای در بازارچۀ قدیمی یکی از فازهای مسکونی اکباتان. با foursquare پیدایش کردم. اسمش سخت بود، آخر تلفظ درستش را هم یادم رفت بپرسم! Chalet Lounge & Bistro – البته الان که در گوگل سرچ کردم، …
عصبکشی یا همان اندودانتیکس، وحشتناکترین بخش برای بیشتر دانشجویان دندانپزشکی محسوب میشه. دو ترم گذشته، به لطف اساتید، واحد پریکلینیک دندانهای خلفی، پاسنشده ماند و ترم گذشته وارد بخش اندو شدیم تا برای اولین بار عصبکشی رو روی دندان بیمار انجام بدیم. از روزها قبل، استرس حضور در بخش، اساتید عزیز (!) و میل من به …
بعد از ۴ سال، میتونم خودم رو در جایی ببینم که مدتها از تصوّرش شونه خالی میکردم. تصور مصطفی قائمیای که دندانپزشک شده و با روپوش سفید در درمانگاه مشغول به فعالیت درمانیست. عکس بالا رو امروز گرفتم. و اونجا بودم. نشسته بودم روی صندلی دندانپزشکی در درمانگاه. خودم بودم. این من بود که دندانهای …
نمیدونم دلیلش چیه، ولی گاهی جوری دلم میگیره و از حرکت بازمیایستم که چارهای جز خواب نمیبینم یا اونقدر فکرهای بیهوده میکنم یا کارهای تلفکنندۀ وقت انجام میدم که تهش دوباره به خواب میرسم. امروز از همون روزها بود. از صبح تا حدود ساعت ۷ شب بود که افتان و خیزان اومدم و بعدش تصمیمی …